من برای اینکه بانو و بابای شنگول رو به این چالش دعوت کنم از یه زاویه دیگه هم مینویسم! همونطور که تو چالش قبلی تعریف کردم، کتاب بی نام سرنوشت آدمیه که یه بیماری مرموز داره و یهو بی هیچ اخطار قبلی مغزش به پاهاش دستور میده که به جهتی نامعلوم تا جان در بدن داره راه بره و فقط وقتی متوقف میشه که در حین راه رفتن خواب بره و بیفته رو زمین. هر کجا که باشه. تو این شرایط وقتی از خواب بیدار میشم دوست دارم چی توی چمدون یا کوله م داشته باشم؟!
آب، غذایی که سردش بد مزه نباشه با سلیقه من(مث تن ماهی، پیتزا، ساندویچ مرغ و ...)، مُسکِن، فلاسک چایی داغ و قند، دارو برای دلدرد یا اسپاسم و مشکلات احتمالی، لباس متناسب با فصل، جهت یاب ماهواره ای که پلیس یا خانواده بفهمن کجام، چاقو که همه جا باید باشه، صابون و مواد ضدعفونی کننده و بی حس کننده زخم های احتمالی و کثیفی ها، دیگه چی؟
از یه خانم بیشتر به تمیزی و بیماری ها اهمیت دادید اگه قرار بود اینا معیار باشه برای برنده ی این چالش من حتما شما رو تا اینجا انتخاب میکردم .
آخه تو که نمیدونی در طول 10 ساعت پیاده روی اجباری و پیوسته اونم در حالی که به هیچ وجه حتی به اندازه یک قدم هم نمیتونی توقف کنی، چه اتفاقاتی که ممکنه ناخواسته بیفته! اما من میدونم! اگه بخوای من ویروس این بیماری رو توی یه کتاب دارم، بهت تزریق میکنم اما نه چه کاریه ولش کن، تو روی هدف اصلیت تمرکز کن
اوه... راست میگین هدف اصلیم که هدایت بشریته رو اگه نمیگفتین از یاد میبردم .