بهزاد لابی :
ولی من که چیز دیگه ای دیدم. نه تنها چیزی جا ننداخته بودی، بلکه یه چیز خیلی خیلی بزرگ گذاشته بودی اونجا که پاکش کردی. فکر کنم بهتر باشه همه بدونن چی بود. یا اینکه ...
نچ! برو بالااا ...

هههههه
باور کنید یه چیزی جا انداخته بودم .
من کار دارم باید برم شماهم فکر کنم باید برید خونتون .
کادو گفتم که میارم دیگه