خانه
1.17M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۰۹:۴۰   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    ممنون آذر جان هم براي چالش هم براي دعوتتون

    يه چيز بگم و اون اينكه كلا من آدم احساساتي اي هستم كلا ببينم يكي داره گريه ميكنه گريم ميگيره و كلا شايد با تمام صحنه هاي گريه فيلم ها گريه كرده باشم 4

    نام فیلم یا کتاب:

    اما يكي دو هفته پيش رماني رو خوندم با اسم مرا ياد آر

    داستان کلی فیلم/کتاب در یک سطر یا حداکثر یک پاراگراف:

    در مورد دختري بود كه  بخاطر كسي كه بهش شير داده بود و اون شخص بخاطر از دست دادن فرزند تعادل روحي نداشته همه معتقد بودن اون ديوونس و يه جورايي كم داره و حتي پدر مادرش خطا هاي اون رو پاي ديوونگيش ميگذاشتن تا اينكه خانواده خالش كمكش ميكنن تا دانشگاه قبول بشه و حتي پسر خالش باهاش ازدواج ميكنه 

    حدودا چند وقت پیش بود:

    من تقريبا هفته اي يك رمان ميخونم اين رمان هم توي ماه گذشته بود خوندم

    اون قسمتی که شما رو به گریه انداخت رو کوتاه تعریف کنید:

    قسمتي كه گريه كردم زماني بود كه اين دختر بخاطر مرگ همسر براستي ديوونه ميشه و توي تيمارستان بستري ميشه

    آیا این فیلم یا کتاب رو به عنوان یک کار خوب و موفق به دیگران معرفی می کنید:

    نه پيشنهاد نميكنم چون آخرش اصلا خوب و قابل فهم تموم نشد 

    من دعوت مي كنم از مامان رهام ومامان مانيا و آهو جان و مرمري جان عزيز

  • ۰۹:۴۹   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    عزیرم مرسی
    یه گزینه دیگه هم اضافه کردم که اگه این کار رو پیشنهاد میدید اسم کارگردان یا نویسنده رو بگید که شما گفتی پیشنهاد نمی دی
  • ۱۲:۱۲   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    خب روز موعود فرا رسید و من باید چالش رو تایین کنم. 517

    در این مدت فقط هدفم تشویش اذهان عمومی بود به طور عام و به طور خاص که مینا-آرنینا- جان شاید این کابینت زیر سینک رو تمییر کنند. 154 شوخی کردم 3

    و اما چالش این هفته:

    آخرین باری که با خوانندن یک کتاب یا دیدن یک فیلم با صدای بلند گریه کردید. اگر با صدای بلند گریه نکردید همین که اشک ریخته باشید یا اشک در چشماتون جمع شده باشه هم کافیه.

    لطفا اینطوری نویسید:

    نام فیلم یا کتاب:

    داستان کلی فیلم/کتاب در یک سطر یا حداکثر یک پاراگراف:

    حدودا چند وقت پیش بود:

    اون قسمتی که شما رو به گریه انداخت رو کوتاه تعریف کنید:

    آیا این فیلم یا کتاب رو به عنوان یک کار خوب و موفق به دیگران معرفی می کنید: / اگر بله نامه نویسنده/کارگردان را بفرمایید

    زیباکده

    آذر جون حسابی غافلگیرمون کردی ..............ای شیطون .

    حالا من تازه امروز می خواستم برم ببینم کابینت زیر سینک در چه حاله . پس دیگه نبینم دیگه ................آخیش .

  • ۱۲:۴۹   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست

    71برباد رفته
    71فکر میکنم همه میدونن . قهرمان داستان مدتها عاشق اشلی بود اما با رت باتلر زندگی میکرد . روزی که همسر اشلی مرد . رت هم رفت چون مطمئن بود که اسکارت به سمت عشقش میره . زمانی که رت رفت تازه اسکارلت متوجه شد که اشلی همچین هم آش دهن سوزی نبوده . که سالها وقتش رو تلف کرده . اما دیگه دیر شده چون رت برای همیشه رفت .
    71یک سال پیش . حدودا
    71همین آخرش . رت در مه غلیظ ناپدید شد و رفت .

    71بله . ..........مارگارت میچل
    البته اینم بگم بعدها الکساندرا ریپلی ادامه ی این داستان رو نوشته .تحت عنوان اسکارلت و همه چی به خوبی و خوشی تموم شده .

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۷/۵/۱۳۹۵   ۱۲:۵۲
  • ۱۲:۴۹   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    زیباکده
    arnina : 
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    خب روز موعود فرا رسید و من باید چالش رو تایین کنم. 517

    در این مدت فقط هدفم تشویش اذهان عمومی بود به طور عام و به طور خاص که مینا-آرنینا- جان شاید این کابینت زیر سینک رو تمییر کنند. 154 شوخی کردم 3

    و اما چالش این هفته:

    آخرین باری که با خوانندن یک کتاب یا دیدن یک فیلم با صدای بلند گریه کردید. اگر با صدای بلند گریه نکردید همین که اشک ریخته باشید یا اشک در چشماتون جمع شده باشه هم کافیه.

    لطفا اینطوری نویسید:

    نام فیلم یا کتاب:

    داستان کلی فیلم/کتاب در یک سطر یا حداکثر یک پاراگراف:

    حدودا چند وقت پیش بود:

    اون قسمتی که شما رو به گریه انداخت رو کوتاه تعریف کنید:

    آیا این فیلم یا کتاب رو به عنوان یک کار خوب و موفق به دیگران معرفی می کنید: / اگر بله نامه نویسنده/کارگردان را بفرمایید

    زیباکده

    آذر جون حسابی غافلگیرمون کردی ..............ای شیطون .

    حالا من تازه امروز می خواستم برم ببینم کابینت زیر سینک در چه حاله . پس دیگه نبینم دیگه ................آخیش .

    زیباکده

    نیست که همیشه تو چالشهای عکسی شرکت میکنی الانم میخاستی اماده بشی! 27

  • leftPublish
  • ۱۳:۰۵   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مامان رهام و دنیز : 
    زیباکده
    arnina : 
    زیباکده
    زیباکده

    آذر جون حسابی غافلگیرمون کردی ..............ای شیطون .

    حالا من تازه امروز می خواستم برم ببینم کابینت زیر سینک در چه حاله . پس دیگه نبینم دیگه ................آخیش .

    زیباکده

    نیست که همیشه تو چالشهای عکسی شرکت میکنی الانم میخاستی اماده بشی! 27

    زیباکده

    والا الهام جون می بینی تو رو خدا 

    الهام دعوتی از طرف مونا. بگو

  • ۱۳:۲۵   ۱۳۹۵/۵/۷
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    من هنوز وقت نکردم برم صفحه قبل ببینم اصل مدضوع چالش چیه
  • ۲۲:۵۸   ۱۳۹۵/۵/۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سلام به همه
    این چالشو به همه مسلمانان جهان تبزیک و تسلیت عرض میکنم . با اجازه دوستان من دو تا مورد نام میبرم یکی مربوط به ماجرای خوندن کتاب پریچهره که نویسنده اش م.مودب پور و اینکه خیر من توصیه نمیکنمش. دومیش مربوط به فیلم دختر به کارگردانی رضا میرکریمی و بازی مریلا زارعی فرهاد اصلانی و ماهور الوند که اگه نبینید نصفه عمر هنریتون بر باد هواست. حالا جفتشو در دو پست جداگانه توضیح میدم. پیشاپیش از صبوری شما متشکرم
  • ۲۳:۱۵   ۱۳۹۵/۵/۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من و کتاب پریچهر:
    من از سال 75 هر سال نمایشگاه کتاب رفتم جز 3 سال و همیشه هم کل کتابهای سال و از نمایشگاه خریدم یادمه 16 17 سالم بود و تقریبا پاییز بود که تصمیم گرفتم پریچهر و بخرم و بخونم تا اردیبهشت که نمایشگاه شروع هی این کتاب چاپ شد و تیراژش بالا رفت من فک کنم چاپ 13 یا 14 شو خریدم بعد از اونم مرتب چاپ میشد و مردم میخریدن یعنی خیلی پر فروش شد منم که ال عطش.... افتادم رو کتاب نمیخوندمش در واقع می خوردمش یه دو سه روزی تا کتاب تموم شه باهاش زندگی کردم کتابهای مودب پور عین همه من اول پریچهر خوندم اون موقع تو اون سن خیلی لذت بردم ولی چنتا دیگه از کتابهاشو که خوندم فهمیدم سرکارم قلمش خوبه ولی ماجراها تکراریه تو همه داستانها دونفر عاشق همن و در آخر به هم نمیرسن. دیگه فک کنم فهمیدید چه بلایی سر من بیچاره اومد. فقط اینم اضافه کنم که آخر داستان و که داشتم میخوندم دختر عموهام که همسنیم و خیلی از نظر روحی نزدیک، اومدن خونمون و من یه دمو 5 ساعته از تک تک صحنه های درام داستان بهشون دادم و گفتم بیاین تهشو با هم بخونیم بعد ما سه تا 4 تا در اتاق و بستیم و بلند بلند داستان و خوندیم و اون تیکه که رختره میمیره چنان زجه ای زدیم که بزرگترها با ترس رسختن تو اتاق. این صحنه رو تصور بفرمایید با صدای گریه و جیغ میرید تو یه اتاقی و میبینید 4 نا دختر هر کدوم یه وری ولو شدن و یکی با سوز و ناله داره شهر مصیبت میگه. خلاصه که مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم ولی در دلمون با پسره همزاد پنداری میکردیم که حالا که دختر مورده بزار ما رو هم دعواکنن دنیا چه ارزشی داره واقعا؟
  • ۲۳:۲۲   ۱۳۹۵/۵/۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من و فیلم دختر
    من دیشب این فیلم و دیدم خیلی خوشساخت و قشنگ بود شاید چون موضوعش برام جالب بود انقدر باهاش گریه کردم چون اصلا فیلم گریه داری نیست و من در صحنه های گریه میکردم که هیچ کس در سالن گریه نمیکردم ولی من به پهنای صورت اشک میریختم جوری که همسر کپ کرده بود البته امیر به این گریه های بی ربط من عادت داره و اصلا از این اخلاق من خوشش نمی آد ولی من چی کار کنم اشکم لب مشکمه یه اعترافم بکنم تا اینجا اومدم: من با موسیقی ام گریه میکنم میرم کنسرت تا شروع میکنن به پخش موزیک من اشکم در میاد حالا موسیقی هایی که راجع به ایران باشه که هیچی
  • leftPublish
  • ۲۳:۲۳   ۱۳۹۵/۵/۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    ولی فیلم دختر بسیار به من چسبید ببینیدش
  • ۱۴:۱۲   ۱۳۹۵/۵/۹
    avatar
    NE DAکاپ عکاس برتر 
    دو ستاره ⋆⋆|2582 |2251 پست
    ولی نوشان جون ترکیدم از خنده
    از دست توووو
    منم دقیقا عین خودتم اشکم دم مشکمه و دقیقا همسرمم اصلا خوشش نمیاد من هی گریه م میگیره
  • ۰۹:۱۱   ۱۳۹۵/۵/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
  • ۰۹:۱۹   ۱۳۹۵/۵/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
  • ۱۱:۰۹   ۱۳۹۵/۵/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    وای نوشان با خاطره اولت کلی خندیدم
    فیلم دختر رو هم دیدم. بعد از مددددددددددددتها از سینما راضی بیرون اومدم . معمولا از سینما میام بیرون نقد و اینجاش اینجوری اونجاش اونجوری ولی این فیلم واقعا زیبا بود. -من درد مشترکم مرا فریاد کن-
    دیدن این فیلم رو به همه آقایون پیشنهاد می کنم.
  • ۱۱:۴۹   ۱۳۹۵/۵/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    خب حالا من بگم

    من هم خیلی احساساتی هستم و معمولا با دیدن صحنه های احساسی اشک توی چشمام جمع میشه و گاهی قطره اشکی هم می چکانم 4 

    اما یادم نمیاد به جز این قضیه که می خوام براتون تعریف کنم هیچ بار دیگه ای با صدای بلند و حالت هق هق برای خواندن کتاب/دیدن فیلم گریه کرده باشم

    نام فیلم یا کتاب: فیلم Unbroken-شکست ناپذیر- 

    داستان کلی فیلم/کتاب در یک سطر یا حداکثر یک پاراگراف:

    داستان این فیلم واقعی هست.

    داستان پسری هست-لویی زامپرینی- که بچگی خیلی شیطون و نا آروم بوده ولی با تشویقهای برادرش به توانایی استثنایی خودش پی می بره و دونده میشه و البته قهرمان المپیک- اون رویای قهرمانی در المپیک بعدی که قرار بود در تکیو برگزار بشه رو داشت که جنگ جهانی دوم شروع شد و اون در نیروی هوایی به جنگ رفت. هواپیماشون سقوط کرد و 47 روز رو با دو تا از همرزم هاش روی دریا گذروندن . روز 47 ام توسط یک کشتی ژاپنی دستگیر و اسیر شد. داستان از اینجا تکان دهنده میشه که اون رو به اردوگاه یکی از وحشی ترین افسران ژاپنی -موتسوهیرو واتانابه- که اسمش در تاریخ به عنوان یک شکنجه گر بی رحم ثبت شده می فرستن و اونجا به شدت مورد آزار و اذیت قرار می گیره ولی لوئی هرگز تسلیم نمیشه و سختیها رو به طور باور نکردنی تحمل می کنه.

    لوئی که همیشه آرزو داشت در توکیو  بدود در سن 81 سالگی به آرزوی خود رسید و برای افتتاحیه المپیک زمستانی به ژاپن رفت. با همه زندان بانان خود دیدار کرد ولی موتسوهیرو واتانابه حاضر نشد با او دیدار کند.

    حدودا چند وقت پیش بود: 1 ماه

    اون قسمتی که شما رو به گریه انداخت رو کوتاه تعریف کنید: زمانی که لوئی یک نا فرمانی انجام داده بود موتسوهیرو تمام اسیرها که دوستان و همرزمان قدیم لوئی بودن رو به صف کرد و مجبورشون کرد به صورت لوئی مشت بزنند و در غیر اینصورت اون یکی دیگه از اسیرها رو که به شدت شکنجه شده بود خودش با چوبی که همیشه در دست داشت میزد. برای همین لوئی دوستاش رو تشویق می کرد تا اون رو بزنند. --دیدن اینهمه رفتار غیرانسانی از یک انسان من رو به هق هق انداخت

    آیا این فیلم یا کتاب رو به عنوان یک کار خوب و موفق به دیگران معرفی می کنید: / اگر بله نامه نویسنده/کارگردان را بفرمایید. بله/آنجلینا جولی-کارگردان

     

    من شما را به چالش دعوت میکنم!
  • ۱۱:۵۵   ۱۳۹۵/۵/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زامپرینی در المپیک برلین در سال 1936 برنده رقابت دو شده بود و همین موجب شد تا ژاپنی‌ها از شهرت او به عنوان ابزاری تبلیغی استفاده کنند. او تا پایان جنگ در سال 1945 در زندان‌ها و کمپ های مختلف اسیر بود.
    بعد از جنگ، او سال‌های سال درگیر مشکلات عصبی به وجود آمده از جنگ بود، اما بالاخره از خوردن مشروبات الکلی دست کشید، زندانبانان ژاپنی‌اش را بخشید و تبدیل به یک سخنگوی عمومی شد که در مردم انگیزه به وجود می‌آورد.
  • ۱۱:۵۶   ۱۳۹۵/۵/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ممنون آذر جان توضيحات كاملي بود عالي بود عزيزم من هم دوست دارم اين فيلم رو ببينم
  • ۰۸:۴۶   ۱۳۹۵/۵/۱۱
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    فرک جون خیلی خوب تعریف کردی . مرسی .
    از این که اسم ژاپنیه رو خوب تلفظ کردی از طرف تمامی زرد پوستان ازت سپاسگذارم .
    آخه وقتی یه نفر می خواد در مورد یه نژاد زرد صحبت کنه و اسمش رو بگه . میگه نمیدونم چی بود هاتا چی چی . میتو چی چی . یه همچین چیزی .
  • ۰۸:۴۸   ۱۳۹۵/۵/۱۱
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست

    منم دیروز توفیق اجباری شد که فیلم دهلیز رو ببینم . یه جوری اشک میریختم که دخترام اینجوری شده بودن .

    بعد فکر میکردند که من آخر فیلم رو میدونم و دارم پیشاپیش واسش گریه میکنم . بعد می پرسیدن . مامان..............پدرش اعدام میشه ؟ منم با گریه ....نمیدونننننننننننننننم . پس چرا گریه میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۱۱/۵/۱۳۹۵   ۰۸:۵۰
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان