بانو :
اوه هنوز فردا نشده؟
و اما چالش...
دوستان زیباکده ای دعوتن ب چالش وصیت !!!!
محبت کنید ما رو در جریان تمام یا قسمتی از وصیت نامه تون بگذارید،
متنی شعری .... کوتاه بلند ... شوخی جدی .... با مخاطب بدون مخاطب ....
نگید وصیت نامه ندارما قبول نیست
دعوت میکنم از دوستان خوبم مونا مونا و آهو
بسم الله
سلام بانو جان خوبي عزيزم ممنون براي چالشتون
راستش تاحالا به نوشتن وصيت فكر نكرده بودم و شايد نتونم حق مطلب رو ادا كنم
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
اینجانب mona فرزند رضا در صحت عقل وصیت میکنم:
یادتان باشد اگر مردم عزاداری کنید
بر سر و صورت بکوبید و خودآزاری کنید
آبروها بردهاید از من در ایام حیات
لااقل حالا که مردم آبروداری کنید
من که میدانم در آنجاتان عروسیها به پاست
لااقل در مجلس ختمم کمی زاری کنید
میکنم تقدیمتان متن وصیتنامه را
تا پس از اجراش احساس سبکباری کنید
این شعر هم واسه رو اعلامیه
گلی بودم در ایام جوانی جوان بودم نکردم زندگانی
گلی بودم که وقت چیدنم بود جوان بودم چه وقت مردنم بود
و سنگ انتخاب کردم :
اول از همه شایع کنید این اواخر بهش الهام شده بود که باید بره !از اون تریپ هاست که مو به تن همه سیخ میکنه !!
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
من را در امامزاده يا يه جاي سرسبز دفن کنید. اگر امامزاده جا نداشت هر جا غیر از بهشت زهرا. این قبرهای سری دوزی شده بهشت زهرا که شبیه کارخانه تدفین است و مرده ها شبیه مواد خام تولیدش هستند اصلا دوست ندارم .
تمام چیز مثقال اموالم در اولین فرصت فروخته شود و به مصرف مسافرت و خوشگذرانی والدینم برسد. در واقع من در تمام این سالها فقط به این دلیل مستقل نشدم که شرایط زندگيدر خانه پدری مهیا بود و با توجه به اینکه می دانم کارهای من با اعتقادات والدینم نمی خواند از طریق این ارث می خواهم عامدا «ندید گرفتنشان» را جبران کنم.
تبصره یک: اگر والدینم مکه، کربلا، نجف و کلا مکانهای مذهبی را برای خوشگذرانی انتخاب کردند بدون سئوال و جواب انجام شود
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. اصلا ازش استفاده نكردم نوي نويه
ساعتم به خانم «س» برسد که در زمان زنده بودنم كشت منو بسکه پرسید چند خریدی و از کجا و آیا قسطی هم میشود.
چون تمام آرزوهایم را به گور می برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای آنها هم باشد.
اصلا دوست ندارم لباس مشكي بپوشيد پس نپوشيد لدفن
و در آخر :
بنویـسید بعد مرگـم روی سـنـگ ... با خطـوط نـرم و زیــبا و قشــنگ
او خفته است در این گور سرد ... مرگش را دیده بود در یک پاییز زرد