همه در سکوت فرورفته بودند گویا میخواستند نبود دیبارا با سکوتشان جبران کنند کنسروها روی زمین مانده بود کسی نخورده بود از سردی هوا کاسته شده بودواین غیر طبیعی بود طبق حرف های گروهبان کارفیلن در پناهگاه تا هفته بعد هوا آقدر سرد می شد که هر کس که درون پناهگاه نباشد یخ خواهند زد اما هوا هر روز گرم تر از روز قبل میشد بهزاد سرش را از لب تاب بیرون آورد وهمه افراد گروه را صدازد وبا همان ارامش همیشگیش گفت نوشان جلوتر یه جنگل همونجا وایسا فرک نزدیکه با جیمی ولی متاسفانه آماندا رو ازدست دادیم اونا تا نیم ساعت دیگه به ما میرسن
کسی حرف نزد نای حرف زدن هم نداشت مهرنوش پارچه ای راکه دیبا روی دستش پیچیده بودو بازکردو به آن خیره شد همه ناراحت بودند بهزاد آرام عکس دختر بچه ای را در آوردو آن را بوسیدو زیر لب زمزمه کرد پیدایت میکنم
یک ساعت دیگر همه افراد گروه از جمله فرک وجیمی هم بودن گریه های فرک تازه بند آمده بود در آن میان فقط بهزاد بود که گریه نمی کرد شاید میخواست غرور مردانه اش نریزد اما اندوه در صورت اوهم قابل مشاهده بود فرک آرام گفت حر فهای جمی رابشنوید همه به جمی خیره شدند چهره ارامی داشت که به اندام نهیفش می خورد آرام شروع کرد توی اون سفینه همه افراد پولدار قراره به سیاره دیگه منتقل بشن
درست توهمون موقع بود که برنامه ریز ریس جمهور یه سیاره قابل حیات پبدا کرد سیاره ای که فقط اندازه 558 ملیون جاداشت یعنی اندازه همه بچه های روی این کره خاکی ولی رییس جمهور مخالفت کردو گفت بهتره گروهی که قراره اعزام شن رو دوقسمت کنیم تا رفاح بهتری داشته باشن وبعد برنامه ریزشو بیرون کرد
بهزاد از شدت هیجان بلند شدو یقه جمی وگرفتو گفت اسم اون برنامه ریز چیه؟اون الان کجاست؟
جمی سرش را پایین انداختو گفت اسمش جمی مگز بوده فرک تقریبا فریاد زد تو؟تو جمی مگزی؟بهزاد جمی رارها کرد جمی باصدای آرامی گفت بله بهزاد گفت عاااااالیه بهتر از این نمیشه اون سیاره کجاست؟ جمی بلند شدو گفت سیاره روهم پیدا کرد؟ اونوخ می خوای چی کار کنی ما فقط یه سفینه داریم که اونم تا فردا صبح حرکت میکنه بهزاد نا امید شد چون می دونست با سرعت جت هم بود به ان سفینه نخواهد رسید همه کلافه وعصبی بودند دلداده آرام زیر لب زمزمه می کرد ما می میریم ....ما می میریم.........................ناگهان جمی شروع به خندیدن کرد خنده های سرمستانه ای از خود سرداد از بین خنده هایش یک کلمه را میشد استخراج کرد ....لنگر گاه