خانه
1.17M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۱۶:۱۳   ۱۳۹۵/۳/۲۴
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    سلام بچه ها
    متاسفانه طبق معمول من تو باغ نیستم و الان یک هفته هست که می خوام خاطره دروغ مضحک رو تعریف کنم که سرم شلوغ بود و نتونستم و حالا که اومدم دیدم موضوع عوض شده!
    اما من به هر حال خاطرم رو تعریف می کنم
    یکی بود یکی نبود
    یه موقعی که مهرنوش خیلی کوچیک بود فکر کنم کلاس اول دبستان یا آمادگی، خیلی کره عسل دوست داشت و صبحانه بیشتر موقع ها کره عسل می خورد و بعضی وقتها که ناهار یا شام رو هم دوست نداشت باز کره عسل می خورد!
    تا اینکه یروز نمی دونم کدوم شیطونی رفت تو جلدش و خل شد و به مامانش گفت من کره عسل دوست ندارم و دیگه نمی خوردم!
    مامانش هم گفت باشه دختر گلم می تونی کره مربا یا نون پنیر بخوری یا هر چی دلت خواست...
    مهرنوش بیچاره هم که یکمی هم یکدنده بود یک هفته مقاومت کرد و از روی لج بازی کره عسل نخورد ولی هیچ صبونه ی دیگه ای بهش مزه نمی داد! تا اینکه بعد از یک هفته یک نقشه ی عالی به فکرش رسید، یکروز صبح به مامانش گفت مامان می دونی من یک بچه گربه پیدا کردم؟ مامانش با تعجب و خوشحالی گفت واااای چه عالی بریم ببینیم، ولی مهرنوش گفت نه! اون دوست نداره کسی رو ببینه، فقط با من دوسته و وفتی صدای نزدیک شدن بقیه رو می شنوه فرار می کنه، راستی الان هم خیلی گرسنه هست، مامانم گفت می خوای شیر بدم براش ببری؟ مهرنوش گفت، شیر؟ نه دیگه بزرگ شده شیر نمی خوره، فکر کنم کره عسل بخوره!
    مامانش گفت وااا مگه گربه کره عسل می خوره؟ مهرنوش گفت آره خیلی دوست داره
    مامان مهرنوش که کم کم داشت دوزاریش میوفتاد گفت باشه کره عسل ببر
    مهرنوش هم با عجله یه لقمه کره عسل درست کرد و دویید به طرف حیاط و لقمه رو با عجله خورد و برگشت لقمه بعدی رو درست کرد و همینطور تا 10 تا لقمه! مامانش می گفت مگه نگفتی بچه گربه هست دیگه سیر شد! داره دیرت می شه الان سرویس میاد! ولی مهرنوش همچنان می دویید!
    خلاصه این داستان حدود یک هفته دیگه ادامه داشت و در راه بردن لقمه کره عسل به طرف حیاط کلی هم عسل و خرده نون ریخته بود روی فرش! و مامان مهرنوش کم کم داشت کلافه می شد!
    تا اینکه یکروز که مهرنوش از مدرسه اومد مامانش صداش کرد و بهش گفت، مهرنوش یه خبر بد! مهرنوش گفت چی؟ مامانش گفت بچه گربت مامانش پیدا شد و اومد بچش رو برد! ولی برای اینکه یادش رو زنده نگه داریم بهتره تو با اینکه زیاد دوست نداری، کره عسل هاشو بخوری! مهرنوشم با خوشحالی قبول کرد و یکی از بزرگترین مشکلات زندگیش با خوبی و خوشی حل شد
    زیباکده

    مهرنوش جون برای خودت علکی مشکل تراشیدیا . ولی خوب بود. 15

  • ۱۶:۱۳   ۱۳۹۵/۳/۲۴
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست

    مرسی پرستو جون، آره البته نه به اندازه ی فبل
  • ۱۶:۲۷   ۱۳۹۵/۳/۲۴
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    بچه ها موضوع جدید هم خیلی باحاله، خیلی هم صفحاتش زیاد شده، من نتونستم پیدا کنم که این موضوع ایده ی کی بود! و چه کسایی منو تو این چالش دعوت کردن لطفا جواب این 2 تا سوال رو بدید
  • ۱۶:۳۵   ۱۳۹۵/۳/۲۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    بچه ها موضوع جدید هم خیلی باحاله، خیلی هم صفحاتش زیاد شده، من نتونستم پیدا کنم که این موضوع ایده ی کی بود! و چه کسایی منو تو این چالش دعوت کردن لطفا جواب این 2 تا سوال رو بدید
    زیباکده

    ایده قبله عالم بوده 17

    من تا جایی که دیدم مونامونا و نازنین خانم و نوشان رو یادمه که دعوتت کردن اما چون نیومدی دیگه بقیه دعوت نکردن باید ضربدری هی بری جلو بقیه رو دعوت کنی و اونا تو رو دعوت کنن 4

  • ۱۶:۳۹   ۱۳۹۵/۳/۲۴
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    سلام بچه ها
    متاسفانه طبق معمول من تو باغ نیستم و الان یک هفته هست که می خوام خاطره دروغ مضحک رو تعریف کنم که سرم شلوغ بود و نتونستم و حالا که اومدم دیدم موضوع عوض شده!
    اما من به هر حال خاطرم رو تعریف می کنم
    یکی بود یکی نبود
    یه موقعی که مهرنوش خیلی کوچیک بود فکر کنم کلاس اول دبستان یا آمادگی، خیلی کره عسل دوست داشت و صبحانه بیشتر موقع ها کره عسل می خورد و بعضی وقتها که ناهار یا شام رو هم دوست نداشت باز کره عسل می خورد!
    تا اینکه یروز نمی دونم کدوم شیطونی رفت تو جلدش و خل شد و به مامانش گفت من کره عسل دوست ندارم و دیگه نمی خوردم!
    مامانش هم گفت باشه دختر گلم می تونی کره مربا یا نون پنیر بخوری یا هر چی دلت خواست...
    مهرنوش بیچاره هم که یکمی هم یکدنده بود یک هفته مقاومت کرد و از روی لج بازی کره عسل نخورد ولی هیچ صبونه ی دیگه ای بهش مزه نمی داد! تا اینکه بعد از یک هفته یک نقشه ی عالی به فکرش رسید، یکروز صبح به مامانش گفت مامان می دونی من یک بچه گربه پیدا کردم؟ مامانش با تعجب و خوشحالی گفت واااای چه عالی بریم ببینیم، ولی مهرنوش گفت نه! اون دوست نداره کسی رو ببینه، فقط با من دوسته و وفتی صدای نزدیک شدن بقیه رو می شنوه فرار می کنه، راستی الان هم خیلی گرسنه هست، مامانم گفت می خوای شیر بدم براش ببری؟ مهرنوش گفت، شیر؟ نه دیگه بزرگ شده شیر نمی خوره، فکر کنم کره عسل بخوره!
    مامانش گفت وااا مگه گربه کره عسل می خوره؟ مهرنوش گفت آره خیلی دوست داره
    مامان مهرنوش که کم کم داشت دوزاریش میوفتاد گفت باشه کره عسل ببر
    مهرنوش هم با عجله یه لقمه کره عسل درست کرد و دویید به طرف حیاط و لقمه رو با عجله خورد و برگشت لقمه بعدی رو درست کرد و همینطور تا 10 تا لقمه! مامانش می گفت مگه نگفتی بچه گربه هست دیگه سیر شد! داره دیرت می شه الان سرویس میاد! ولی مهرنوش همچنان می دویید!
    خلاصه این داستان حدود یک هفته دیگه ادامه داشت و در راه بردن لقمه کره عسل به طرف حیاط کلی هم عسل و خرده نون ریخته بود روی فرش! و مامان مهرنوش کم کم داشت کلافه می شد!
    تا اینکه یکروز که مهرنوش از مدرسه اومد مامانش صداش کرد و بهش گفت، مهرنوش یه خبر بد! مهرنوش گفت چی؟ مامانش گفت بچه گربت مامانش پیدا شد و اومد بچش رو برد! ولی برای اینکه یادش رو زنده نگه داریم بهتره تو با اینکه زیاد دوست نداری، کره عسل هاشو بخوری! مهرنوشم با خوشحالی قبول کرد و یکی از بزرگترین مشکلات زندگیش با خوبی و خوشی حل شد
    زیباکده

    الهي عزيزم32

    بچم كه باهوشم بوده چه نقشه ها كشيده 4

    عالي بود ممنون مهرنوش جان 18

  • leftPublish
  • ۱۶:۴۰   ۱۳۹۵/۳/۲۴
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 

    خوب چون احتمالا به زودی مسابقه عکاسی داریم من سعی میکنم چالش این دور هم باز عکسی نباشه پس این شما و این چالش :

    هر کسی که به چالش دعوت میشه باید حداقل 5 خط در مورد کسی که دعوتش کرده بنویسه ازینکه اولی که دیده چه فکری راجع بهش میکرده الان چه فکری میکنه و ...

    من آهو و متالیک و کژال رو به این چالش دعوت میکنم. 17

    زیباکده

    اين هم موضوع جديد عزيزم

  • ۱۲:۵۶   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    مرسی آقا بهزاد و مونا جونم
  • ۱۳:۰۳   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    خوب من و چالش جدید:
    اول monamona ی عزیز:
    اولا فکر می کردم که مونا جون از کارمند های زیباکده باشه چون یک سال یا یکسال و نیم پیش هر وقت میومدم زیباکده می دیدیم مونا جون و پریسان جون(جاش خالی) همه ی لیست رو گرفتن، ولی بعدا که بیشتر با مونا جون دوست شدم خیلی ازش خوشم اومد و فهمیدم که خیلی مهربون و دقیق و با تجربه هست و از همه مهمتر تو قسمت مالیه که من ازشون خیلی می ترسم
    مونا جون تو یه موقع هایی خیلی با حوصله به من کمک کرد و توی بحث هایی که پیش میومد خیلی منطقی بود من تجسم می کنم که توی زندگی واقعی مهربون ولی جدی باشه و همه توی محل کارش روش حساب کنن و خانوادش هم خیلی دوسش داشته باشن
  • ۱۳:۰۷   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    منم همینو گفتم مهرنوش فکر می کردم مونا ناظر زیباکده اس
  • ۱۳:۰۹   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    خوب من و چالش جدید:
    اول monamona ی عزیز:
    اولا فکر می کردم که مونا جون از کارمند های زیباکده باشه چون یک سال یا یکسال و نیم پیش هر وقت میومدم زیباکده می دیدیم مونا جون و پریسان جون(جاش خالی) همه ی لیست رو گرفتن، ولی بعدا که بیشتر با مونا جون دوست شدم خیلی ازش خوشم اومد و فهمیدم که خیلی مهربون و دقیق و با تجربه هست و از همه مهمتر تو قسمت مالیه که من ازشون خیلی می ترسم
    مونا جون تو یه موقع هایی خیلی با حوصله به من کمک کرد و توی بحث هایی که پیش میومد خیلی منطقی بود من تجسم می کنم که توی زندگی واقعی مهربون ولی جدی باشه و همه توی محل کارش روش حساب کنن و خانوادش هم خیلی دوسش داشته باشن
    زیباکده

    قربونت مهرنوش جونم  شما خيلي خيلي به من لطف داري عزيزم 6 ممنون93

  • leftPublish
  • ۱۳:۰۹   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    تجسمم در مورد نازنین جون:
    اون اول ها که نازنین جون اومده بود یه کسایی بودن مثل ریتا و الهه که خیلی کد بانو و خفن بودن و من چون از این هنرها هیچی ندارم نمی دونستم در مورد چی باید باهاشون صحبت کنم! نازنین جون هم فوری توی ذهن من توی همون جایگاه قرار گرفت، بعد از یه مدت که نازنین جون با مونامونا همیشه برای خودشون توی کافه بودن و من یکمی با مونامونا دوست شدم کم کم با نازنین جون هم دوست شدم و فهمیدم نه تنها خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کردم کدبانو هست بلکه خیلی هم مهربونه
    و کلی با هم دوست شدیم، من 3-4 بار از روی دستورهاش غذا و شیرینی درست کردم که آخرین بار یه شیرینی سخت انار توی خونه ی مامان شوشو شب یلدا درست کردم که حسابی آبروم رفت و فهمیدم که کدبانو شدن به همین راحتی ها هم نیست
  • ۱۳:۱۰   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    منم همینو گفتم مهرنوش فکر می کردم مونا ناظر زیباکده اس
    زیباکده

    151515

  • ۱۳:۱۷   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    تجسمم در مورد نوشان:
    البته من با نوشان جون هنوز خیلی دوست نشدم ولی در جریان داستان نویسی تونستم یک برداشت کلی ازش پیدا کنم، من تجسم می کنم که نوشان جون ذهن کاملا منطقی ولی منعطفی داشته باشه و آدم کاملا با جنبه ای هم هست، مثلا یادمه که توی داستان هامون به یک مورد کوچولو اشاره می شد و 5 قسمت بعد یه اتفاقی میوفتاد که یکی اون اتفاق کوچولو رو جدی نمی گرفت فوری متوجه می شد و واکنش نشون می داد ولی اگر کسی از راهی می رفت که نمی پسندید تحمل می کرد و ناراحت نمی شد و می تونست با همه کنار بیاد.
    در کل من از شخصیتش خیلی خوشم می یاد و فکر می کنم یه شوخ طبعی و جزیی نگری با مزه ای توش هست ولی هیچ چیز رو بیشتر از یک حدی جدی نمی گیره.
  • ۱۳:۲۲   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    منم از مونامونا و نازنین جون و نوشان و فرک و مامان رهام و دنیز دعوت می کنم.
  • ۱۳:۴۲   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    من بیشتر توی تاپیک بقیه داستان باهات آشنا شدم و قبلش خیلی برام کمرنگ بودی. اونجا راستش خیلی حرصم رو در میاوردی و می گفتم وای مهرنوش از این دختراست که حرف حرف خودشه و اصلا به نظر بقیه کاری نداره. مخصوصا اینکه میومدی شخصیتهای محبوب داستانو می کشتی یا کلا مسیر داستانو به سمتی که اصلا دوست نداشتم عوض می کردی
    بعدا توی تاپیک چالش بیشتر با شخصیتت آشنا شدم و فهمیدم یه دختر خودساخته متکی به نفس و عاشق اینی که رهبری تیم رو به عهده بگیری یا سخگوی جمع باشی و دنبال حق جمعی هممون بری ولی هنوز اون قسمت با اولین داستان بعدی سر جاشه
    به نظر من مهرنوش یه دختر خیلی شیک پوش-مدیر-جدی در کار (جوری که همکارا ش با اینکه دوسش دارن به موقع خیلی ازش حساب میبرن) و باهوشه.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۵/۳/۱۳۹۵   ۱۳:۴۴
  • ۱۳:۴۵   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من خودت رو دعوت می کنم مهرنوش
  • ۱۳:۵۹   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    من بیشتر توی تاپیک بقیه داستان باهات آشنا شدم و قبلش خیلی برام کمرنگ بودی. اونجا راستش خیلی حرصم رو در میاوردی و می گفتم وای مهرنوش از این دختراست که حرف حرف خودشه و اصلا به نظر بقیه کاری نداره. مخصوصا اینکه میومدی شخصیتهای محبوب داستانو می کشتی یا کلا مسیر داستانو به سمتی که اصلا دوست نداشتم عوض می کردی
    بعدا توی تاپیک چالش بیشتر با شخصیتت آشنا شدم و فهمیدم یه دختر خودساخته متکی به نفس و عاشق اینی که رهبری تیم رو به عهده بگیری یا سخگوی جمع باشی و دنبال حق جمعی هممون بری ولی هنوز اون قسمت با اولین داستان بعدی سر جاشه
    به نظر من مهرنوش یه دختر خیلی شیک پوش-مدیر-جدی در کار (جوری که همکارا ش با اینکه دوسش دارن به موقع خیلی ازش حساب میبرن) و باهوشه.

    زیباکده

    15 15 15 واقعا؟؟؟ نکنه به خاطر من همه از توی تاپیک داستان نویسی فرار کردن 15 9

    از تعریفات و اینکه با قسمت های بدش شروع کردی خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم 6 6 6

  • ۱۴:۰۷   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    تجسم من در مورد فرک:
    وقتی فرک اومد خیلی زود با همه دوست شد و تبدیل شد به یکی از اعضای قدیمی، وقتی یه مدت نمی یاد همه در موردش سوال می کنن و حالشو می پرسن، فکر کنم اینا برای اینه که خیلی روراست و واقعی بوده و واقعا قابل اعتماد.
    نظراتش و ایده هاش خیلی باحالن مثل تاپیک چیدمان میز خودمونی و اینکه اگه اشتباه نکنم انتخاب تصویر رو برای داستان هامون شروع کرد و البته این آخری ایده ی مطالب مخصوص تلگرام واقعا همشون عالی بودن.
    به نظرم فرک واقعی خیلی خیلی مهربون و حامی و با حوصله هست و خیلی هم با سلیقه، هنوزم بازیگوشه و دنیای دختر بچگیشو حفظ کرده ولی خیلی منعطف نیست و وقتی کارا اونجوری پیش نمی ره که انتظار داره ممکنه تصمیم بگیره کنار بکشه
  • ۱۴:۱۲   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    زیباکده
    زیباکده

    15 15 15 واقعا؟؟؟ نکنه به خاطر من همه از توی تاپیک داستان نویسی فرار کردن 15 9

    از تعریفات و اینکه با قسمت های بدش شروع کردی خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم 6 6 6

    زیباکده

    نه واقعا یکی از ستونهای اون تاپیک هستی و خیلی زیبا می نویسی . این فکرم مال قدیما بود و الان اینکه اینقدر متفاوت فکر می کنی و می نویسی برام جذابه و اگه ننویسی خسته کننده میشه برام. تو و بهزاد سمت و سوی داستان رو به سمتی عوض می کنید که خیلی برام جالب میشه البته به جز اون مواقعی که گفتم. 4 

  • ۱۴:۱۵   ۱۳۹۵/۳/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    زیباکده
    مهرنوش : 
    زیباکده
    زیباکده

    15 15 15 واقعا؟؟؟ نکنه به خاطر من همه از توی تاپیک داستان نویسی فرار کردن 15 9

    از تعریفات و اینکه با قسمت های بدش شروع کردی خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم 6 6 6

    زیباکده

    نه واقعا یکی از ستونهای اون تاپیک هستی و خیلی زیبا می نویسی . این فکرم مال قدیما بود و الان اینکه اینقدر متفاوت فکر می کنی و می نویسی برام جذابه و اگه ننویسی خسته کننده میشه برام. تو و بهزاد سمت و سوی داستان رو به سمتی عوض می کنید که خیلی برام جالب میشه البته به جز اون مواقعی که گفتم. 4 

    زیباکده

    4 4 4

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان