مهرنوش :
تجسمم در مورد نازنین جون:
اون اول ها که نازنین جون اومده بود یه کسایی بودن مثل ریتا و الهه که خیلی کد بانو و خفن بودن و من چون از این هنرها هیچی ندارم نمی دونستم در مورد چی باید باهاشون صحبت کنم! نازنین جون هم فوری توی ذهن من توی همون جایگاه قرار گرفت، بعد از یه مدت که نازنین جون با مونامونا همیشه برای خودشون توی کافه بودن و من یکمی با مونامونا دوست شدم کم کم با نازنین جون هم دوست شدم و فهمیدم نه تنها خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کردم کدبانو هست بلکه خیلی هم مهربونه
و کلی با هم دوست شدیم، من 3-4 بار از روی دستورهاش غذا و شیرینی درست کردم که آخرین بار یه شیرینی سخت انار توی خونه ی مامان شوشو شب یلدا درست کردم که حسابی آبروم رفت و فهمیدم که کدبانو شدن به همین راحتی ها هم نیست
ممنون مهرنوش جون ، لطف داری گلم
حالا نظر من درباره مهرنوش عزیز:
اوایل زیاد نبودی گاهی تاپیک سلام علیکم میدیدمت بعد کافه گفت و گو ، وقتی دیدم قبل تر از من عضو بودی تعجب کردم
بعدا مخصوصا صندلی داغ بیشتر با شما آشنا شدم ، اون ماجرای سفرو تعریف کردی که با همسرجان رفته بودی و قرار بود تمام سفر نت تعطیل باشه ، همیشه تو ذهنمه که چطوری تونستی واقعا اراده ت قوی بوده ، هربار میرم مسافرت یاد خاطرت میفتم میگم منم یه بار امتحان کنم ببینم میتونم ، ولی نه ،حتما باید کوتاه هم شده یه سری به دوستا و تلگرام بزنم
بنظرم مهربونی،با مرام و معرفتی، یاد دوستات هستی، اون روز که تصمیم داشتم برم وقتی پیام دوستای خوبمو دیدم ، مخصوصا پیام شما و کامنتی که گذاشته بودی،چقدر برام پیغام پسغام فرستاده بودی ...راستش اصلا فکر نمیکردم
دیگه واقعا دیدم نمیتونم برم و موندم ، هروقت نبودم یادم کردی برام پیام از طریق واسطه ها فرستادی ، فهمیدم که دوستات برات مهمن ، ممنونم از محبتت