سلام منم اومدم

من توی مشاوره ها شرکت میکنم اما رایم رو دیگه عوض نمیکنم چون برای دورهای بعد نظر خودمو باز پیشنهاد میدم.
اما چرا من با ایده فرک و ایده خودم موافقم(با ایده خودمم خیلی موافق بودم فقط احساس میکنم اینجا بحث هیجان خیلی مطرح تره و هیجانش خیلی نیست) چون اتفاقا من اون ایده جزیره رو هم به همین ژانر نزدیک میدونم. یکی شرایطی که میتونه برای همه ملموس باشه اما زندگی روزمره خیلی وقتا فرصت تجربه کردنش رو نمیده یا اگه هم بده کلا یه بار واسه همیشه ست.
ایده زندانی الان خیلی بازه یا باید خیلی ببندیمش که دیگه خیلی حال نمیده یا نوشتن منسجم یه شخصیت مرموز که هیچکس حتی خود نویسنده ها هم نمیدونن چیکاره بوده و اصلا نمیدونیم میخوایم گذر سالیان توی سلول رو بنویسیم یا میخوای سریع فلش بک بزنیم به محل حادثه یا میخوایم فرار کنیم؟
اگه منظور از داستان زندانی در واقع داستان چطور به زندان افتادنه اونم میشه هیجان داشته باشه.
اما اگه منظور نحوه گذران سالها در زندان یا حتی طرح ریزی برای فرار هست. اینا هم نوشتنش مشکله هم چیز خاصی برای نوشتن نداره. مثلا طرف 10 سال تو زندان گذرونده ما یا باید هی هوشمندانه فلش فوروارد کنیم که با تعداد زیاد نویسنده مشکله یا همینطوری هی بشینیم تو سلول و ناهار و شام بخوریم و نهایت یه فکرایی تو سرمون بپرورونیم. در کل بنده سرهنگ نیستم جامعه شناس هستم
