خانه
539K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۲۰:۳۰   ۱۳۹۷/۴/۱۷
    avatar
    دلداده
    کاربر فعال|1600 |833 پست
    بچه ها ببخشید امروز نتونستم یه قسمت دیگه بزارم چون درگیر کارنامه بودم پنج شنبه یا جمعه دوسه قسمت می زازم
  • ۱۰:۲۲   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    من قسمت سوم رو خوندم. چند تا نکته به ذهنم رسید که بگم:
    اول اینکه این قسمت جا داشت تا توصیفات بیشتری داشته باشه ولی اکثرش دیالوگهای افرادی بود که قبلا به ما معرفی نشده بودن، مثلا سیما، آرسان و بقیه / منظورم از توصیف اینجوریه مثلا: عمو علی که شنوایی گوش راستش رفته رفته کم تر می شد و نیز هنگام راه رفتن مشکل داشت و برای پنهان کردن آن عصایی به دست می گرفت در حالیکه سعی می کرد بی عیب و نقص راه برود به سمت جمع آنها آمد، او که کت و شلوار کتانی مناسب سال های جوانی خود را به تن کرده بود کنار دلارا ایستاد و گفت....
    یه جاهایی جهش توی داستان داشتیم مثلا از لحظه ای که دلداده و دلارا رسیدن توی خونه دایی همه داشتن با هم خوش و بش می کردن و دیالوگ می گفتن بعد دایی گفت دو ساعته شما اومدین و دلداده داره کتاب میخونه . این گذر دو ساعت حس نشد
    نکته آخر هم اینکه مقداری اغراق توی داستانت هست که توی این قسمت جایی که دلارا از بالکن میفته توی استخر غیرواقعی به نظر میرسید. چون معمولا استخر با ساختمان فاصله قابل توجهی داره، بالکن نرده داره و .... بعد بازم یه جهش از لبه استخر به اتاق که چون هیچ جمله توصیفی ننوشته بودی مشخص نبود کی رفتن توی اتاق
    .
    .
    دلداده جون اگه خواننده کافه نویسندگان باشی متوجه شدی که ما اینجا بیشتر ایرادات رو می گیم تا یه دید بهتر به نویسنده بدیم که با خوندن داستان خواننده چه حسی یا فکری داشته تا اون بتونه در آینده بهتر بنویسه. برای همین من فقط نقاط ضعف رو گفتم و گرنه داستانت خیلی جذاب و قشنگه. آفرین بر تو به زودی قسمت چهارم رو میخونم.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۹/۴/۱۳۹۷   ۱۴:۳۰
  • ۱۳:۳۲   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام به همگی
  • ۱۳:۳۳   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    دلداده جون ببخشید من هنوز فرصت نکردم که داستانتو بخونم ولی از هفته آینده حتمن می رم تو کارش
  • ۱۳:۳۳   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    بچه ها به نظرم داستان خودمون رو هم از هفته آینده شروع کنیم
  • leftPublish
  • ۱۴:۰۶   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش جون خوش اومدی
    من میگم بعد فینال جام جهانی شروع کنیم البته از شنبه هم اوکی هستم
    در مورد اختلاف نظرهامونم میتونیم دوباره تبادل نظر کنیم تا مشکلمون حل شه
  • ۱۴:۱۳   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    سلام بچه ها، امیدوارم داستان با جذابیت دوباره ادامه پیدا کنه. فینال یکشنبه هست. از دوشنبه هفته آینده میشه شروع کرد.
    بهزاد و مهرنوش به تفاهم رسیدن. الان معلومه که توافقمون چیه؟
  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    دلداده جون قسمت چهارم رو هم خوندم. ایراداتش مشابه چیزایی که گفتم بود.
    1- بیشتر داستان بر پایه دیالوگ هست، بهتر بیشتر تصویرسازی و فضا سازی کنی
    2-بعضی جاها پرش زمان و مکان وجود داره/زمان گذشته یا مکان عوض شده ولی قبلش اینو ننوشتی
    3-اغراق وجو داره/انداختن کتاب توی چرخ گوشت و ....
    به جز این سه تا نکته دیگه ایرادی نمیشه گرفت. خیلی خوبه. ریتم داستان سریع و جذابه. پر ماجرا هست. آفرین
  • ۱۴:۴۸   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    نه باید بیان و دوباره تبادل نظر کنیم
    از یه طرف ارتش رو به ازدیاد اکسیموسو داریم که توازن قوا رو از بین میبره از یه طرف دیگه باید اکسیموس تو اینن فصل باا پیروزی سر میز مذاکره بشینه
    من چنتا پیشنهاد میدم تا برای شروع یه کم بحثمون داغ بشه
    1: ما فرض و میزاریم رو این که اکسیموس دزرتلند و از کشورش بیرون کرده و یه کوچولو هم رو به جلو پیشروی داشته اینجا باید یه اتفاقی بیوفته که اکسیموس از ادامه پیشروی منصرف بشه و آماده مذاکره بشه اون اتفاق میتونه دزدیه شدن کتیبه سرباز باشه
    اگر این طرح مورد موافقت قرار بگیره
    الف) دزرت لند از دزدیه شدن کتیبه بیخبره بنابراین اکسیموس در موضع ضعف قرار نمیگیره
    ب) کتیبه چوب که اکسیموس داره ازش پول در میاره هم سرجاش میمونه
    ج) دزرت لند یه جادوگر داره که به نظر من بهتره به جز تسخیر توانایی های دیگه ای هم داشته باشه و فکر میکنه ترس از این جادوگر ( که حالا با یه روشی قوی تر شده) منجر به آماده مذاکره شدن اکسیموس شده
    د) اکسیموس نمی تونه توی این مذاکره اون جور که قبلا توافق کرده بودیم آدرس کتیبه ها رو بده ولی به نظر من مهم هم نیست اون موقع که قضیه جنگ با باسمن ها جدی شد می تونیم از دارک اسلو کمک بگیریم
    ه) اون کسی که قرار شد کتیبه سرباز و بدزده میتونه با خود مهرنوش توافق کنه که چجوری باشه این ماجرای دزدی و تا چه حد جدی باشه
    و) تازه اگر بخوایم قشنگ تر بنویسیم میتونیم بنویسیم که اول اکسیموس سعی میکنه جلوی خروج کتیبه رو بگیره بعد که نمیتونه تن به مذاکره میده
    اینجوری درسته که ارتش اکسیموس زیاده ولی زیادتر نمیشه و همین میتونه اکسیموسو یه کم محتاط تر کنه
  • ۱۵:۲۹   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    سلام بچه ها [IMG]Smiles/58.gif[/IMG]

    منم دوباره اومدم. راستش منم خیلی سرم شلوغ شده و ادامه داره. امیدوارم همون هفته ای یک قسمت رو بتونم بنویسم.

    در مورد پیشنهادات هم من تقریبا با هر طرحی که بتونه کلیت مشکل رو حل کنه موافق هستم. حالا چه اون سناریو زیبا باشه، چه برای حل شدن این مشکل طراحی شده باشه.

    پیشنهادات نوشان هم خوبه و هر چیزی که کلا رای بیاره من باهاش موافقم. یعنی حالا من قدرت جادوگر خودم رو به روز کنم و ... اصلا ممکنه تو جنگ باسمن ها بیشتر دیده بشه.

    اما برای این مشکلی که من و مهرنوش پیدا کردیم راه حل کلی باید طوری باشه که همزمان با اینکه سناریو طوری هست که مهرنوش توی این فصل پیروز دیده بشه، آخر فصل که دو فصل جنگ تموم میشه، ارتش های دو طرف درگیر قدرت هم اندازه ای داشته باشن.

    اول یه توضیح کلی بدم بعد بریم توی جزییات :

    خوب مشخصه که این مشکل از کجا داره شکل میگیره. قرارمون بود ارتش ها هم قدرت باقی بمونن بعد از 2 فصل. اما خوب توی این دو فصل اکسیموس ها خیلی زیاد از مجیک استفاده کرده و میکنن برای بزرگ شدن ارتششون. برای همین در پایان فصل پیروزی ما، تعداد تولیدشون از کشته شون بیشتر شده که در واقع ارتش بزرگتری دارن امروز نسبت به قبل شروع جنگ همینطور اونا برای اینکه خیلی بزرگتر بشن از یه مستعمره ای که ارتشش کلا نابود شده از مردهاش دارن ماهانه x نفر با قدرت ارتش خودشون تولید سرباز میکنن با مجیک و ...(کاری نداریم که منطقی یا جذاب هست یا نه این مجیک، نظر من که مشخصه اون میره تو زیبایی داستان و امیتازت و ...). پس به طور کلی چیزی رو که ما(دزرتلند) باید خنثی کنیم، تولید 2 فصل سرباز با تعداد بالا از اکسیموس به کمک مجیک و یه مستعمره که خیلی ضعیف بوده ولی الان سرباز خفن تولید میکنه. 

    چون قراره اندازه ارتش ها تقریبا یکسان باشه. تقزیبا برای اینکه من پذیرفتم اونا حدود 20 هزار بیشتر باشن، که وقتی کتیبه ها به طور مساوی پخش میشه. اون 20 هزارتاشون به جادوگرهای ما(که یه سال بعدش 3 تا میشن) در بشه و زورها یکی باشه تقریبا و با یه ریتم هم پیش بره. پس باید یه فکری برای فاصله حدود 50 - 55 هزار پیاده نظامیمون بکنیم. چون ما با فرض اینکه هر اسب ما زور 3 تا سرباز رو داشته باشه و هر اسب اونا زور 4.5 تا، تقریبا میرسیم به معادل 70 هزار پیاده تفاوت قوا (در پایان فصل و بعد از کشتارهایی که توی آخرین توافق به پیشنهاد فرک، مورد قبول واقع شده) + 5 هزار اسیر که آزاد بشن میشه حدود 75 هزار تفاوت قوا.

    برای اینکار 4 تا راه حل کلی داریم. اول به نظرم یکیشون رو انتخاب کنیم، طوری که به توافق همه برسه. بعد میریم توی جزییات :

    1- کلا بیخیال عددها و جدولهامون بشیم و بعدا الکی بگیم ارتش ها هم قدرت هستن

    2- مهرنوش و اکسیموس یه فکری به حال کوچیک تر شدن ارتششون بکنن که ما نکشیمشون و اعتبارش به ما نرسه

    3- ما یه فکری به حال این که ارتشمون توی فصل شکست خیلی هم بزرگتر بشه بکنیم

    4- ملغمه ای از همه. یعنی خیلی عددها رو مویی حساب نکنیم و فرمول اسب ها رو تغییر بدیم و ...  اکسیموس اینا بخشی از ارتش رو یه جا از دست بدن. ما هم یه فکری برای کمی بزرگتر شدن ارتشمون بکنیم و مثلا کلا به جای 55 هزارتا کلا 40 هزارتا حدودا جبران کنیم که 20 هزارتاش بره برای جادوگرها و 15 هزارتاش هم حدودی بره برای مشکلات اقتصادی و انسانی مربوط به تخلیه و از دست دادن خاک. یعنی ارتش اوتا زمان تقسیم کتیبه ها، نهایتا چیزی حدود 35 هزارتا از ارتش ما بزرگتر باشه، اما خوب ما جادوگر داریم و اقتصاد خیلی سرحال تری داریم و مردان بیشتری کلا در دسترس داریم.

    من این چهار روش کلی به ذهنم میرسه. اگه روش دیگه ای هست هم بگید. بعد یکیشو انتخاب میکنیم و بحث رو ادامه میدیم.

  • leftPublish
  • ۱۸:۰۲   ۱۳۹۷/۴/۱۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها من فکر می کردم داستان نویسی رو تعطیل کردیم که بعد از چند روزی که ننوشتید خودتون دو تا به توافق برسید، اما انگار دوباره میخواید این بحث رو اینجا ادامه بدید. اون سری بحث ها خیلی فرسایشی و اعصاب خورد کن بود. امیدوارم اینبار به اون سمت نره و به یه سناریوی جالب برسید. لطفا بحث رو طولانی نکنید تا بتونیم از دوشنبه با روحیه خوب و مثبت شروع کنیم نه اینکه این نوشتن برامون یه وظیفه کسل کننده بشه. به هرحال تا دوشنبه مختارید با هر روشی شده به توافق برسید. یادتون باشه هدفمون از نوشتن لذت بردن بود سختش نکنید
  • ۰۸:۵۲   ۱۳۹۷/۴/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من به گزینه چهارم رای میدم
    یه ملغمه ای ایجاد کنید بره
  • ۱۳:۴۲   ۱۳۹۷/۴/۲۰
    avatar
    دلداده
    کاربر فعال|1600 |833 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    من قسمت سوم رو خوندم. چند تا نکته به ذهنم رسید که بگم:
    اول اینکه این قسمت جا داشت تا توصیفات بیشتری داشته باشه ولی اکثرش دیالوگهای افرادی بود که قبلا به ما معرفی نشده بودن، مثلا سیما، آرسان و بقیه / منظورم از توصیف اینجوریه مثلا: عمو علی که شنوایی گوش راستش رفته رفته کم تر می شد و نیز هنگام راه رفتن مشکل داشت و برای پنهان کردن آن عصایی به دست می گرفت در حالیکه سعی می کرد بی عیب و نقص راه برود به سمت جمع آنها آمد، او که کت و شلوار کتانی مناسب سال های جوانی خود را به تن کرده بود کنار دلارا ایستاد و گفت....
    یه جاهایی جهش توی داستان داشتیم مثلا از لحظه ای که دلداده و دلارا رسیدن توی خونه دایی همه داشتن با هم خوش و بش می کردن و دیالوگ می گفتن بعد دایی گفت دو ساعته شما اومدین و دلداده داره کتاب میخونه . این گذر دو ساعت حس نشد
    نکته آخر هم اینکه مقداری اغراق توی داستانت هست که توی این قسمت جایی که دلارا از بالکن میفته توی استخر غیرواقعی به نظر میرسید. چون معمولا استخر با ساختمان فاصله قابل توجهی داره، بالکن نرده داره و .... بعد بازم یه جهش از لبه استخر به اتاق که چون هیچ جمله توصیفی ننوشته بودی مشخص نبود کی رفتن توی اتاق
    .
    .
    دلداده جون اگه خواننده کافه نویسندگان باشی متوجه شدی که ما اینجا بیشتر ایرادات رو می گیم تا یه دید بهتر به نویسنده بدیم که با خوندن داستان خواننده چه حسی یا فکری داشته تا اون بتونه در آینده بهتر بنویسه. برای همین من فقط نقاط ضعف رو گفتم و گرنه داستانت خیلی جذاب و قشنگه. آفرین بر تو به زودی قسمت چهارم رو میخونم.

    زیباکده

    می دونم یکی از دلایلی که داستانمو گذاشتم همین بود تامشکلاتمو بهم بگید وبتونم رفعشون کنم مرسی سعی می کنم حلشون کنم

  • ۱۳:۴۴   ۱۳۹۷/۴/۲۰
    avatar
    دلداده
    کاربر فعال|1600 |833 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    دلداده جون قسمت چهارم رو هم خوندم. ایراداتش مشابه چیزایی که گفتم بود.
    1- بیشتر داستان بر پایه دیالوگ هست، بهتر بیشتر تصویرسازی و فضا سازی کنی
    2-بعضی جاها پرش زمان و مکان وجود داره/زمان گذشته یا مکان عوض شده ولی قبلش اینو ننوشتی
    3-اغراق وجو داره/انداختن کتاب توی چرخ گوشت و ....
    به جز این سه تا نکته دیگه ایرادی نمیشه گرفت. خیلی خوبه. ریتم داستان سریع و جذابه. پر ماجرا هست. آفرین
    زیباکده

    اول مرسی که انقد حواست جمعه اغراقو چه جوری از بین ببرم دوستمم که خوند گفت  اغراغ آمیزه

    طبق چیزایی که من میدو نم داستانام توی سبک دختر دبیرستانی واقعا اسمش اینه وتو ادبیات به این اسم میشناسنش خیلی اغراق آمیز میشه وگاهیم خیلی گر از احساس وحسای الکی میشه حالا بادوستم داریم کار میکنیم اون می خونه وبه من ایراداشو میگه بعد باهم میشینیم درستش میکنیم بی زحمت شما چهارتا هم بخونید بگید چی به چیه تادرستش کنم ولی حس می کنم یه خورده استرسم روم اثر گذاشته په میشه کرد من کلا استرسیم فرداهم دوسه قسمت میزارم که ببینیم چه طور شد ایه برنامه هایی هم براتون دارم می گم حالا بهزاد نوشان ومهرنوش من منتظر نظراتون هستم

    ویرایش شده توسط دلداده در تاریخ ۲۰/۴/۱۳۹۷   ۱۳:۵۳
  • ۱۳:۴۵   ۱۳۹۷/۴/۲۰
    avatar
    دلداده
    کاربر فعال|1600 |833 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    دلداده جون ببخشید من هنوز فرصت نکردم که داستانتو بخونم ولی از هفته آینده حتمن می رم تو کارش
    زیباکده

    باشه حتما خوشحال میشم

  • ۰۹:۳۴   ۱۳۹۷/۴/۲۱
    avatar
    دلداده
    کاربر فعال|1600 |833 پست

    فرک،بهزاد،نوشان، مهرنوش عزیز سلام

    خوب همون اول باید یه چیزی بگم البته از فرک عزیز ممنونم که انقد خوب داستانو نقد کرد وحالا نکته اصلی من به یه چیزی دقت نکرده بودم اینکه من داستانو توی گوشی نوشتمو بعد وقتی متنو تو لبتابم ریختم یه سری چیزاش مثل فونتش یا راست چین  چب چینش بهم ریخته بود من توی متنایی که مینویسم گاهی توی یه قسمت باید بپرم به چندساعت بعد یا چند روز بعد واینو نمیتونم تو داستان بگم براهمین وسطش سه تا نقطه میزارم مثل این

    ...

    وبقیه داستان ولی این بهم خورده بودو همین باعث شده بود مثل پرش بشه ویه سری چیزا گنگ بشه حواسم نبود پس برای این دفعه بعد از این فلش استفاده می کنم

     

     

     

    این مشکل اول دیروز داشتم توضیح میدادم که طبق معمول برقا رفت آره خودم که چند بارداستانو خوندم به هین نکته هایی که تو گفتی رسیدم وبعد نشستم با دوستم به عنوان یه داستان نقدش کردیم به نکته های جالبی رسیدیم که دوست دارم به شما رفقام بگم

    1-بزرگترین اشتباهی که کردماینه که من انقد تودااستا نفرورفته بودم واصن به این نکته توجهی نداشتم که شما داستان قبلی منو نخوندین داستان قبلبم درمورد میلادو نفسو مازیاره وانقد حواس پرت بودم اصن به این دقت نکرده بودم که ممکنه بعضی جاها گنگ بشه بعد باخودم گفتم که خوب یه خلاصه میدم تا بدونین چیشده خوب من اینجا خلاصه بدم خاندده که به من خبر نمیده من داستانتو می خوام بخونم که من خلاصه بهش بدم پس باید اصولی درست شه همونطور که فرک هم گفت اصن یه سری شخصیتارو معرفی نکردم واز یه سری اتفاقات مثل زندان افتادن میلاد یالال شدن نفس گفتم که خیلی گنگو پیچیدش کرده بودواینم به خاطر همینه من خیلی حواس پرتم ببخشیدچون دارم دوتا داستانو باهم پیش می برم

    2-سوم اینکه چون من خودمو جای شخصیتا تصور میکنم براهمین خیلی یهو هیجانم زیاد میشه وبه اصطلاح جوگیر میشم برا همین گاهی خیلی ااغراق آمیز میشه طوری که یه بار دوستم گفت اون طوری که تو نوشتی من الان انتظار داشتم یه اژدهاهم به داستان اظافه بشه هههباید بزارم داستان سیر خودشو بره ومنم از دور مراقبش باشم ولی الان مثل یه کیک 4 طبقه شده که من میخوام از طبقه دوم شروع کرنم به خوردن

    3-یه مشکل دیگم از قسمت چهارم به بعد داره میشه مشکلیه که من تو اکثرداستانام پیدامی کنم ورفیقم کچل شد از بس که به من گفت این مشکلو رفع کن اینکه همه شخصیت داستانام اصلیا علل خصوص دخترا شبیه خودمن دارن میشن حالا شما که باخود من آشنا نیستین ولی به هر کی گفتم گفت دلارا کپ خودته البته نه فقط دلارا همه شخصیتا به مرور که پیش میریم همه شبیه من میشن براسی مثال شخصیت دلداده ودلارا باید زمین تا آسمون باهم فرق داشته باشه ولی الان که تا حدودی دارن شبیه هم  میشن درسته خواهرنو یه شباهتایی دان نه من منظورم چیزای خصوصی تره مثلا یه سری رفتارا یا چیزای دیگه حتی یه بار دوستم که داشت یکی از داستانامومی خوند گفت که این دوتا بااینکه جنس مخالف همدیگنو کلا خصوصیاتشون باهم فرق داره مثل هم حرف میزنن ومثل هم رفتار می کنن اونم به طور دیوانه باردرسته که میگن انسان از دوستاش یااونایی که باهاشون درارتباطه شکل اونا میشه ولی واقعا گاهی انقد شباهتم خوب نیست یعنی انگار دوتامنم باکمی تفاوت یکی یکم مردونه تر یکی یکم زنونه تر

    4-یه تیکه هایی ازداستان دارم داستانو لو میدم اونم خیلی بد یا مثلا معماهای کوچیک که بی خود جون داستانو میگیره یعنی مثل اینکه چندتا سبد یه رنگ برابچه بزارمو بگم اون صورتیه رو بردار درصوورتی که همش صورتیه بی خود خاننده روگمراه میکنه مثلا قسمت اول عروسی دلارا اینکه بابا ارمیا پاشدو تلفونو دستش گرفتو به یه نفر زنگ زد نه این وقتش نبودجاشم نبود

    5- یه مشکل دیگم هست مشکل که نه راستش نمیدونم اسمشو چی بزارم اینکه ااز گنده گویی استفاده می کنم واز یهئ سری کلمات قلمبه ونامفهومو جایگزین کلمات ساده می کنم که فرک توی تایپیک چگونه نویسنده شویم گفت که اینم خاننده رو گمراه می کنه ومثلا از شخصیتا فیلسوف میسازه

    خیلی سرتونو درد آوردم ببخشید نمیدونم چرااینارو گذاشتمو الکی خودمو ضایع کردم ولی خیلی حال داد بادوستم تاچهار صبح یواشکی دراین باره حرف میزدیم آقا خلاصه خیلی حال داد هفته ای یه بار یه چی بدید من خودمو نقد کنم یه دلیل دیگم مونده که به خاطر اون این همه مشکلات پیش اومده ولی اونو نمیگم میخوام ببینم میتونید پیداش کنید البته مطمئنم که نمیتونید چون نمیشه آدمارو ازروی دوتا استیکرو نوشته شناخت مگه اینکه توداستان فروبریدالبته خاستن تونستن است بازم مرسی از همتون قسمت جدید گذاشتم بیاید همه باهم بشینیم نقدش کنیم ببخشید کافه روشلوغ کردم پس بریم سراق قسمتا جدید

  • ۰۹:۱۴   ۱۳۹۷/۴/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    دلداده جون آفرین بر تو این نقد کردن نوشته خودت خیلی قدم بزرگیه و باعث رشد میشه. من همش نگران بودم نکنه نقدی کنم که از نوشتن دلسرد بشی. خوشحالم که توی نوشتن جدی هستی و خودت برای نقد پیش قدمی و به نقدهای بقیه هم فکر می کنی.
    امیدورام خیلی موفق باشی. من احتمالا قسمت بعدی رو فردا میخونم.
  • ۱۲:۴۳   ۱۳۹۷/۴/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
  • ۰۹:۰۶   ۱۳۹۷/۴/۲۵
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    خب بچه ها جام جهانی هم تموم شد و تکلیف تیم ها روشن شد اما تکلیف ما روشن نشده یعنی 32 تا تیم هر کدوم سی نفر مثلا به علاوه تیم های داوری و تیم های پشتیبانی و خدماتی رو هم ببین چند نفر میشن ، تکلیفشون معلوم شد ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
    من همین جا مراتب گله گزاری خودمو از مهرنوش ابراز میکنم چون که این مدت به نظرم باید یه سری میزد و نظرشو میگفت
    علی الحال من داستان نویسی رو شروع میکنم و ادامه میدم از این به بعد با خودتونه دوست دارید با من همراه بشید دوست ندارید هم ...
  • ۲۱:۴۷   ۱۳۹۷/۴/۲۵
    avatar
    دلداده
    کاربر فعال|1600 |833 پست
    من رسیدم به داستانتون از شنبه یایک شنبه شروع میکنم به خوندنش
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان