خانه
539K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۳:۳۱   ۱۴۰۰/۸/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    کافه نویسندگان
  • ۱۳:۵۶   ۱۴۰۰/۸/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    فرک (Ferak) :

    مهرنوش از زمانی که کلاود توی ماهاوی معامله کرد و برگشت بارادلند چقدر زمان گذشته؟

    ببین تحویل ماهاوی به جادوگرها و تحویل گرفتن اتان تقریبا چند روز قبل از کشته شدن اسپروس اتفاق افتاده، ما که تقویم دقیقی متاسفانه تو داستان نداریم ولی اگر اتفاقات کمپ وگامانس رو در نظر بگیریم احتمالا به عدد 45 روز برسیم.

  • ۱۴:۰۲   ۱۴۰۰/۸/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :
    فرک (Ferak) :

    مهرنوش از زمانی که کلاود توی ماهاوی معامله کرد و برگشت بارادلند چقدر زمان گذشته؟

    ببین تحویل ماهاوی به جادوگرها و تحویل گرفتن اتان تقریبا چند روز قبل از کشته شدن اسپروس اتفاق افتاده، ما که تقویم دقیقی متاسفانه تو داستان نداریم ولی اگر اتفاقات کمپ وگامانس رو در نظر بگیریم احتمالا به عدد 45 روز برسیم.

    با نوشان درحال گفتگو در همین مورد بودیم که چرا پس کلاود هنوز نزدیکه بارادلنده و به این راه حل رسیدیم که مردم ماهاوی به این راحتی تخلیه نکردن برن. خداییش خداقودت به شما نویسنده ها که باید همه چیز رو در نظر بگیرید ده بار بدوزید بشکافید . خدا قودت دلاور108

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۵/۸/۱۴۰۰   ۱۴:۰۳
  • ۱۴:۴۸   ۱۴۰۰/۸/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    فرک (Ferak) :
    مهرنوش :
    فرک (Ferak) :

    مهرنوش از زمانی که کلاود توی ماهاوی معامله کرد و برگشت بارادلند چقدر زمان گذشته؟

    ببین تحویل ماهاوی به جادوگرها و تحویل گرفتن اتان تقریبا چند روز قبل از کشته شدن اسپروس اتفاق افتاده، ما که تقویم دقیقی متاسفانه تو داستان نداریم ولی اگر اتفاقات کمپ وگامانس رو در نظر بگیریم احتمالا به عدد 45 روز برسیم.

    با نوشان درحال گفتگو در همین مورد بودیم که چرا پس کلاود هنوز نزدیکه بارادلنده و به این راه حل رسیدیم که مردم ماهاوی به این راحتی تخلیه نکردن برن. خداییش خداقودت به شما نویسنده ها که باید همه چیز رو در نظر بگیرید ده بار بدوزید بشکافید . خدا قودت دلاور108

    1515

  • ۱۴:۵۵   ۱۴۰۰/۸/۲۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام بچه ها
    چی شد پس؟
  • leftPublish
  • ۱۱:۱۹   ۱۴۰۰/۹/۱
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سلام داستان بالاخره پخت و منتشر شد. منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم
  • ۲۰:۵۳   ۱۴۰۰/۹/۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :سلام داستان بالاخره پخت و منتشر شد. منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم

    باریکلا به نوشان، الان می رم بخونم، البته اگر طرف مربوطه بذاره 4

  • ۲۱:۴۵   ۱۴۰۰/۹/۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نذاشت! بقیه رو فردا می خونم
  • ۱۰:۱۱   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام بچه ها من اومدم
  • ۱۰:۲۲   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
    اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
    دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
    دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
    موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
    حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی
  • leftPublish
  • ۱۰:۴۰   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
    اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
    دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
    دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
    موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
    حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی

    سلام ممنونم مهرنوش جان

    ببین من تصورم این بوده که اینا الان چندماهه حداقل یکی دو ماهه که تو ریورزلندن و درسته که الان دارن سریع حرکت میکنن ولی قبلا مخصوصا تو اون دوران که وضعیت شینتا معلوم نبود انقدر سریع نبودن، این هم یه جاده مواصلاتی مفصل نبوده این فقط هوش کلود تو تشخیصش بوده، وگرنه چیز مشخص رو تابلویی نبوده

    در مورد دوم هم من گفتم که این سربازها از اون کارکشته هاش نبودن اینا نیروهای شناسایی بودن تخصصشون تو جنگ نیست و از سرباز خفنی که لابر انتخاب کرده از بین محافظاش و کلود که یه اشراف زاده ست که از بچگی تو سطح بالا مبارزه میکرده ضعیف ترن، 

    در مورد اون یه تیر، خودمم تو ذهنم بود بنویسم چنتا تیر، آخه اونها هم نیروهای خاصی نبودن من تصورم این بود که اونها هم نیروهای شناسایی یا سرباز جزیی که بیشتر کارهای خدماتی میکنه، هستند و باید بنویسم چند تیر انداختن ولی مبارزه رو در رو نکردن 

    اگه میخواستم بگم با نیروهای خفنی مواجه شدن اول امکان زنده موندن نداشتن با توجه به تعداد اندکشون دوما با تلاش هایی که کلود کرد تا مخفیانه حرکت کنه و با کسی مواجه نشه تناقض داشت، من میخوام نشون بدم که کلود تو این ماموریتش موفق بوده بنابراین باید بتونه خودشو از مسیر گروه های خفن دور نگه داره و این ها هم که باهاش مواجه شد نیروهای ضعیف بودن، چون اولا نمیشه تصور کرد که مسیرها انقدر امنه که با هیچ کس مواجه نشه و دوما نمیشه تصور کرد که انقدر مخفیانه سفر کنی و نتونی خودتو از چشم یه گروه سرباز زبده مخفی کنی

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۲/۹/۱۴۰۰   ۱۰:۴۲
  • ۱۰:۴۹   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :
    مهرنوش :نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
    اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
    دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
    دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
    موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
    حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی

    سلام ممنونم مهرنوش جان

    ببین من تصورم این بوده که اینا الان چندماهه حداقل یکی دو ماهه که تو ریورزلندن و درسته که الان دارن سریع حرکت میکنن ولی قبلا مخصوصا تو اون دوران که وضعیت شینتا معلوم نبود انقدر سریع نبودن، این هم یه جاده مواصلاتی مفصل نبوده این فقط هوش کلود تو تشخیصش بوده، وگرنه چیز مشخص رو تابلویی نبوده

    در مورد دوم هم من گفتم که این سربازها از اون کارکشته هاش نبودن اینا نیروهای شناسایی بودن تخصصشون تو جنگ نیست و از سرباز خفنی که لابر انتخاب کرده از بین محافظاش و کلود که یه اشراف زاده ست که از بچگی تو سطح بالا مبارزه میکرده ضعیف ترن، 

    در مورد اون یه تیر، خودمم تو ذهنم بود بنویسم چنتا تیر، آخه اونها هم نیروهای خاصی نبودن من تصورم این بود که اونها هم نیروهای شناسایی یا سرباز جزیی که بیشتر کارهای خدماتی میکنه، هستند و باید بنویسم چند تیر انداختن ولی مبارزه رو در رو نکردن 

    اگه میخواستم بگم با نیروهای خفنی مواجه شدن اول امکان زنده موندن نداشتن با توجه به تعداد اندکشون دوما با تلاش هایی که کلود کرد تا مخفیانه حرکت کنه و با کسی مواجه نشه تناقض داشت، من میخوام نشون بدم که کلود تو این ماموریتش موفق بوده بنابراین باید بتونه خودشو از مسیر گروه های خفن دور نگه داره و این ها هم که باهاش مواجه شد نیروهای ضعیف بودن، چون اولا نمیشه تصور کرد که مسیرها انقدر امنه که با هیچ کس مواجه نشه و دوما نمیشه تصور کرد که انقدر مخفیانه سفر کنی و نتونی خودتو از چشم یه گروه سرباز زبده مخفی کنی

    خوب بزودی متوحه می شی در داستان بعدی من که اینا خیلی وقت نیست که ریورزلند هستند پس من می تونم پیشنهاد  کنم که اونجایی که نوشتی درخت ها خشک شده، بنویس در فواصل مشخصی یک شاخه ی بزرگ شکسته شده.

    ببین نیروهای شناسایی اتفاقا سربازهایی با قابلیت بالا هستند، از سرباز معمولی خیلی بهترن، پس اونجا که درگیر شدن پیشنهاد می کنم بنویسی 2 تا بودن که با وقعیت سرباز شناسایی هم بخونه چون یک تیم شناسایی 7 نفره نیست.

    اون قسمت تیر اندازی رو هم کلا حذف کن به نظرم، بنویس صدایی شنیدن چون اصلا منطقی نیست، اگر احساس کرده بودن قوی تر هستن که حمله می کردن و اگر احساس می کردن ضعیف تر هستند فورا گزارش می دادن چرا باید تیر شلیک کنن؟

    نظرت چیه؟

    تایگیریس و برخوردش با آکوییلا یادت نره

  • ۱۱:۱۱   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    نکته اول و دوم رو درست میکنم
    اما صحن تیر اندازی رو نمیخوام حذف کنم چون میخوام حداقل دو تا چالش رو رد کنن بعد برسن به ارتش، اگه اونو حذف کنم هم مکالماتی که ببنشون رد و بدل میشه حذف میشه هم چالششوت کم میشه،میتونم تغییرش بدم
  • ۱۲:۱۲   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    اوکی خوبه
    تایگریس بیچاره یادت نره
  • ۱۳:۲۳   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :اوکی خوبه
    تایگریس بیچاره یادت نره

    چشم22

    حالا ایده ای برای بهتر کردن اون صحنه کذایی داری؟

  • ۱۳:۴۰   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :
    مهرنوش :اوکی خوبه
    تایگریس بیچاره یادت نره

    چشم22

    حالا ایده ای برای بهتر کردن اون صحنه کذایی داری؟

    والا نه مگر اینکه بعدش یجا معلوم بشه که اینا که تیر انداختن فازشون چی بوده؟

    اینجا یک موضوع بغرنج داریم چون باسمن ها که نمی دونستن اینا کی هستن! بعدشم چند نفر تو جنگل با زن و یچه با توجه به آواره شدن مردم ریورزلند تو ذهن باسمن ها نباید چیز عجیبی باشه

    کلا من اگر بجای تو بودم یه چیزی درست می کردم برای اینکه اصلا نیروهای باسمنی چرا دنبال اینا بودن

    مثلا اینکه فکر کرده بودن اینا برای دزدی آذوقه اومدن و یعنی اینکه به انبار آذوقه اصلی خیلی نزدیک شدن و از همینجا هم کلود محل آذوقه ها رو می فهمه

    مثلا! 25

  • ۱۵:۳۲   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
    اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
    دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
    دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
    موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
    حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی

    مهرنوش جون در مورد خشک کردن برگ درختها با اون شاخه های شکسته شده موافقم 

    در مورد هفت تا سرباز هم همینطور اما دو تا سرباز رو یک لرد مارگون که همشون خیلی توی جنگ تعلیمات حرفه ای دیدن به سختی شکست داد باهات موافق نیستم

    لطفا خیلی منتظرمون نذار یه تاریخ حدودی بگو‌کی مینویسی

  • ۱۶:۴۱   ۱۴۰۰/۹/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    فرک (Ferak) :
    مهرنوش :نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
    اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
    دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
    دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
    موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
    حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی

    مهرنوش جون در مورد خشک کردن برگ درختها با اون شاخه های شکسته شده موافقم 

    در مورد هفت تا سرباز هم همینطور اما دو تا سرباز رو یک لرد مارگون که همشون خیلی توی جنگ تعلیمات حرفه ای دیدن به سختی شکست داد باهات موافق نیستم

    لطفا خیلی منتظرمون نذار یه تاریخ حدودی بگو‌کی مینویسی

    فرک جون حالا اینش خیلی مهم نیست، ولی ما قدرت اینا رو خیلی اغراق شده نشون دادیم از درگیری تو قاره شرقی تا سقوط دیمانیا و کشته شدن شارلی و جافری، کشته شدن لابر و ...

    کلود در حد تراز اولترین فرماندهان نیست و مورد شبیخون قرار گرفته ولی عدد مهم نیست می تونید بکنید 3 نفر ولی 7 نفر اصلا با تصویر ذهنی ما همخونی نداره

    سعی می کنم زود بنویسم ولی این قسمت میان برنامه نشون داد که نوشتن الان خیلی سخت شده و اصلا اینطوری نیست که دو ساعت بعدازظهر وقت کنی و یه قسمت بنویسی ولی من سعی می کنم هفته دیگه بنویسم.

  • ۱۵:۲۷   ۱۴۰۰/۹/۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    منم داستان رو خوندم.
    ممنون نوشان قسمت جذابی بود و فضای خوبی داشت، خوندنش راحت و لذت بخش بود
    در مورد بحث های شکل گرفته هم کم و بیش با مهرنوش موافقم. حالا یه نفر کمتر بیشتر، اما باید مشخص کنیم که این گروهها اگه اینقدر بزرگ بودن دوتا مشکل پیش میاد.
    اول که تیر زدن و تونستن فرار کنن، بعد اینکه کلود هر جایی که سرباز اولی رو فرستاد و اون دیگه برنگشت، باسمن ها متوجه شدن که چندتا جنگجو دارن اینجا یه کارایی میکنن، وقتی هم یه گروه حالا چه 3 نفره، چه 7 نفره برنگشتن هم شوک آخر به باسمن ها خورد.
    اون تیکه آخر فرار اتفاقا خطرناکترین بخشش بود که به سادگی پشت سر گذاشتن، چرا پیگیرشون نشد کسی؟
    داستان تایگریس و آذوقه هم فکر کنم هنوز لازمه.
    در کل قسمت خیلی خوبی بود
  • ۲۳:۴۴   ۱۴۰۰/۹/۳
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سلام درسته بهزاد اگه وقت داشتم این ایرادات رو برطرف میکردم ولی متاسفانه من امروز صبح خواب موندم و وقت اصلاحم گذست و نتونستم هیچ اصلاحی انجام بدم و واقعا ناراحت شدم و بخاطزش ازتون عذر میخوام، اگه فک میکنید ارزش داره ایمیل بزنم به سایت و بخوام که تغییرش بدن
    قسمت تایگریس رو به زودی مینویسم و اضافه میکنم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان