کافه نویسندگان

سلام به همه دوستان عزیزم

برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

متشکرم از همتون.

آفرین آقا بهزاد! خیلی خوب بود، سریع و کامل

حالا احتمالا اگر بعضی از اقلیم ها از بعضی از جزییات این توافق راضی نباشند و یا کلا از اتفاقاتی که افتاد رضایت نداشته باشند می تونن شروع به حساب و کتاب برای بر هم زدن این توافق و آشوب بعدی باشند، من پیشنهاد می کنم که اگر آشوب بعدی پیش اومد پر تلفات تر و دامنه دار تر باشه

آره مهرنوش کلی از توی همین سوراخ ها میشه داستان پیش بیاد. منم موافقم به نظر من میتونه 10، 15 قسمت پایانی این فصل حسابی کوبنده باشه جوری که دلمون براش تنگ بشه

بهزاد ممنون، يه جا ليدمن گفت متداول نيست كه يه كشور براي بقيه كشورا تعيين كنه كه با كي مراوده داشته باشن ولي من چون عهدنامه فينكنشتاين رو الگوم قرار دادم اونجا هم ايران اين تعهد رو به فرانسه ميده كه با انگليس مراوده نداشته باشه

سلام فرک

میدونم. اتفاقا این چیزا خیلی هم متداوله. همین الان مثلا 3، 4 تا کشور غربی  یه تحریم هایی رو علیه ایران وضع کردن(اغلبش آمریکا) و به کل دنیا پیام دادن که اگه این تحریم ها رو اجرا نکنید خودتون رو تحریم میکنیم و همین جواب داد و همه ما رو تحریم کردن. 

یا مثلا الان یکی از دلایلی که کشورهای عربی با قطر رابطه شون رو قطع کردن و الان جزو شروط بازگشتشون اینه که رابطه ش رو با اایرن قطع کنه یا مثال کره شمالی و ...

این رو به عنوان اشتباه فرک ننوشتم، اگه اینطور بود توی کافه مینوشتم. این روش مذاکره لیدمن بود برای گرفتن امتیاز بیشتر. الانم وقتی مثلا به ایران فشار میارن مثلا با بشار اسد فلان کن و اینا، ما اول کلی میگیم که این حرفها دخالت در مسایل داخلی ما هست و به شما چه اما خوب بعدش ممکنه یه همکاری هایی در سطح جهانی هم انجام بشه.

مثل جایی که گیر داده بود اکسیموس ها باید بیان کل مسیر رو تعمیر کنن اما نشد. این رو هم در پایان تا حدی پذیرفت. مثلا چندین جلسه پیش رفته تا 6 سال شده 4 سال و ... که دیگه تو دل داستان مشخص شده.

الان همه اقلیم ها دلایل موجهی دارن که روابطشون رو به هم بهتر کنن یا همون دو اقلیم روابط خصمانه تری به خودشون بگیرن. برای همین میشه کلی کار کرد. تا چرخش صورت بگیره.

مرسی از توضیحت 

راستی همکاری ارتشم برای مبارزه با یاغی ها پذیرفته شد؟ 

در مورد پیشنهاد کیموتو برای داشتن سفیر کدوم مدلش تصویب شد؟ اینکه همه سفیر توی سیلورپاین داشته باشیم یا هر کشوری توی کشورای دیگه سفیر داشته باشه؟

الان نوبت نوشتنه مهرنوشه منتــــــــــــــــــــــــــظــــــــــریــــــــــــــم

ایول نوشان، جریان جالبی داره اتفاق میفته.
فکر کنم حالا که حدود 30 قسمت داریم، 9 تا 12 قسمت توی کشورهای خودمون اتفاق بیفته(نفری 3، 4 قسمت) و بعد 20 قسمت باقی مونده رو یه اتفاق جدید رقم بزنیم که با هیجان تموم بشه.

اون قسمت همکاری با ارتش رو بعدا خودمون دو جانبه پیش میبریم. جزو مفاد صلح نیست. مثلا یه گروه یاغی میاد از بی ثباتی ماستران سواستفاده کنه و اونا رو چون سپاه شما نزدیک تره با کمک شما از بین میبریم و اوضاعمون یک کم بهتر میشه.

اما خوب یاغی های مرکزی رو داریم بعضیاشون رو میبریم زیر نظر ارتش که از روشهای جنگیشون و تجربه و خشونتشون  برای غارت سریع شهرها برای موقع ضروری استفاده کنیم.

در مورد سفیرها به نظرم مبادله ای باشه جالب تره. البته باید یه کمیش اینجا باشه بعد بریم برای فصل های بعد. واقعا این همه داستان جا نمیشه نفری حدود 7 تا 8 قسمت داریم.

 خوب فرک جون برای همین بهش می گن قرارداد ننگین فینکنشتاین! اونموقع ها با ایران شبیه مستعمره برخورد می کردن!

کلا تا 50 سال پیش وضعیت حقوقی کشورها خیلی خر تو خر بوده خیلی جدی نگیرین الان این معاهده ما خیلی شبیه واقعیته و البته پیشنهاد مراوده نداشتن و علیه دشمن ثالث متحد شدن و این چیزها مرسوم بوده

آره، کلا طرح کردن هر موضوعی در مذاکرات ممکنه حتی اگر متداول نباشه، همین اتفاقات فکر کنم تاریخ کشورها رو ساخته باشه

آفرین نوشان خیلی خوب مسیر داستانت رو عوض کردی

مهرنوش جون تو نمی نویسی الان؟ من منتظر بودم بعد از تو بنویسم. پس من الان می نویسم بعدش تو بنویس.

فرک عجب اتفاقاتی توی اقلیمت افتاد
حالا چی میشه؟ این راز کیموتو همین بود یا لابر رو راست میگفت؟ اینجاش یه کم گیج شدم.
به هر حال یه نقطع عطف بزرگ توی داستان پیش آوردی

نه بهزاد اينكه چي شد كه كيموتو از دشمن به نزديك ترين دوست تبديل شد رو توي قسمتهاي بعد مي فهميم. آره لابر واقعا پدر بچه هست . ولي همسر رسمي ملكه نيست قسمت بعد بيشتر توضيح ميدم. فقط بگم لابر مثل شاردل يه مارگون اصيله و پسرعموي شاه باراد هست. لابر حدودا همسن شاردله كمي بزرگتر.

باراد مارگون: شاه پیشین ریورزلند، پدر شاردِل
شاردِل مارگون: ملکه کنونی ریورزلند
مادونا مارگون: خواهر کوچک تر ملکه
موناگ فابرِگام : مشاور اصلی ملکه، دوست و مشاور شاه پیشین
کیموتو تِکُمو: مردی از قاره کهن و سرزمین باسمُن که در گذشته فرمانده نیروی دریایی باسمُن بود و اکنون یکی از مشاوران مورد اعتماد ملکه و فرمانده کل نیروی دریایی ریورزلند است.
لابِر مارگون: فرمانده سواره نظام ریورزلند
فابیوز ریتارد: فرمانده پیاده نظام ریورزلند
مِیزی نیکِنتون فرمانده سواره نظام سبک، دست راست لابِر و همسر فابیوز و دوست دوران کودکی شاردِل
گلوری سادُن : مشاور تحت آموزش توسط کیموتو

تِکاما: پادشاه خونریز و مستبد باسمن
----------------------
باراد کینگدم: نام پایتخت ریورزلند پس از فرمانروایی ملکه
بِرَن: نام شهر کوچک مرزی ریورزلند که به اشغال اکسیوس ها در آمده و مردم شهر و روستاهایش مورد یورش و تجاوز دشمن قرار گرفته اند.
تنگه لامونی : تنگه ای در خاک ریورزلند ،در جنوب ماستران که از سمتی با کوه آنوپولیا-هم مرز با دزرت لند- و از سمت دیگه با باتلاق لامونی احاطه شده، عده ای از لشکریان اکسیموس در اطراف تنگه مستقر شده بودند تا پل ارتباطی باشند بین سرزمین خود و دو سرزمین هم مرز با تنگه.
آراز: بندرگاه هم مرز با دریاچه قو و بندر لیتور در سیلور پاین

باسمُن: نام سرزمینی در قاره کهن که فرمانروایی خونریز و مستبد دارد 
-----------------------
حمله ریورزلند به دزرت لند با ارتش 50 هزار نفری
وقتی لشکر ریورزلند با قطع ارتباط با نیروهای تدارکی توسط اکسیموس ها مواجه شد ، شاردل با برکنار کردن موناگ و انتخاب کیموتو به سمت مشاور اعظم به سمت دریاچه قو عقب نشینی کرد. همچنین سپاه بزرگی را از باراد کینگدِم به سمت قسمتهایی از سرزمین که تحت اشغال اکسیموس ها قرار گرفته بود گسیل داشت. نیروی دریایی هم آماده حمله به نیروی دریایی اکسیموس شد.
تنگه.
برگ برنده سپاه ریورزلند در نبرد تنگه لامونی نیزه های بلندترشان نسبت به اکسیموس ها بود.
پس از عقب نشینی لشکر اکسیموس به سمت دریاچه، تِکومو برای شرکت در جلسه مذاکره صلح به سیلورپاین رفت. شاردل به همراه سپاه بزرگش به پایتخت بازگشت.
مفاد صلح مورد توافق هرچهار اقلیم صورت گرفت : -مفاد مرتبط با ریورزلند-
ریورزلند متعهد شد دشمن سیلورپاین را همچون دشمن خود بپندارد و در صورت بروز جنگ ارتش خود را برای یاری رساندن به سیلورپاین گسیل دارد. ریورزلند متعهد شد خسارات وارده به ماستران را پرداخت نماید. حق تجارت انحصاری ریورزلند از اسکله لیتور برای مدت 4 سال با دزرتلند به شراکت گذاشته شد. به ازای آن سیلورپاین به مدت 3 سال بستن راه آبی روی باسمن را تضمین کرد. دزرت لند دو سال قطع همکاری با باسمن را تضمین کرد.
پس از بازگشت کیموتو از لیتور ، ملکه به او گفت که جانشین خود را باردار است و می خواهد او را در خفا به دنیا آورد.

آهان متوجه شدم. خوب خیلی جالب شد ...

سلام بچه ها من اومدم ...

مهرنوووش چه كردي چرا اينطوري شد اين بچه ها رو چرا كشتي 😭😭😭 اونا كي بودن؟