خانه
145K

حجـــــــــــــــــــــــــــــــاب...

  • ۰۹:۵۶   ۱۳۹۳/۱۰/۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    روزي يك زن مسيحي با شوهرش نزد يكي از علما آمد و گفت: «من مسايلي را از اسلام فهميده‌ام و از دستورها و قوانين مترقي آن در حيرتم و به آن علاقه‌مندم؛ ولي به دليل يكي از دستورهاي آن، هنوز به اسلام نگرويده‌ام و درباره آن با شوهرم و عدّه‌اي از مسلمانان، بحث كرده‌ام كه متأسفانه پاسخ قانع‌كننده‌اي نشنيده‌ام.
    اگر شما بتوانيد مرا قانع كنيد من به دين اسلام مشرف مي‌شوم و مسلمان خواهم شد.»
    او پرسيد: «آن دستور، كدام است؟!»
    زن مسيحي گفت: «دستور حجاب. چرا اسلام، حجاب را براي زن لازم دانسته است و چرا به او اجازه نمي‌دهد كه مثل مرد بدون حجاب از خانه بيرون بيايد؟ سپس بنا كرد به ايراد و انتقاد كردن، كه حجاب،‌ مانع رشد و ترقي زنان و سبب عقب‌ماندگي در جامعه است.»
    آن عالم پس از شنيدن انتقادهاي وي، پاسخ داد: «آيا شما تا كنون به بازار جواهرفروشي رفته‌ايد؟»
    گفت: «آري.»
    پرسيد: «چرا جواهرفروشان، طلا و ساير جواهرات گرانبهاي خود را در ويترين شيشه‌اي مي‌گذارند و درب آن‌ را قفل مي‌كنند؟»
    گفت: «براي اينكه دست دزدان، خيانتكاران و سارقان به آنها نرسد.»
    در اينجا آن عالم ديني به زن مسيحي رو كرد و اظهار داشت: «فلسفه حجاب، نزد ما مسلمانها همين است كه زن، گُلي خوشبو است... زن، گوهر و ياقوت گرانبهاست و چون جنس لطيف زن هم مانند طلا و جواهرات است، بايد آن را از دست خيانتكاران و دزدان عِفت و ناموس محافظت كرد و از چشم تبهكاران و اهل فساد حفظ كرد.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان