۰۱:۳۳ ۱۳۹۳/۳/۵
ازش خواستم جدا رشیم همه چیز حتی پسرمو گفتم میدم فقط ازش خواهش کردم در مورد ملاقات بچه باهم به تفاهم برسیم..اما میدونید که قدرت دست مرده وتو قانون ما زنا فقط میتونیم اذیتشون کنیم..چیزی دستمون نیست..گفت اگه بخوای جدابشی فکر کن هیچ وقت بچه ای نداشتی و نمیذارم حتی یه لحظه ببینیش و میبرمش خارج از کشور که دستت بهش نرسه..با اینکه خودش انچنان وابستگی به لچه نداره..منم حس کردم در مقابل پسرم مسوولم باید براش مادری کنم ..گناه اون چی بودکه فشار روانی جدایی از منو هم تحمل کنه..نتونستم اشکای بچمو ببینم ..و این شد که موندم و فقط دنبال راهی برای بخشیدن و فراموش کردن و شروع یه زندگی هعاشقانه