خانه
3.02K

داستان کوتاه عشق موفقیت ثروت

  • ۰۰:۲۲   ۱۳۹۳/۴/۱۴
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    زنی  در خانه اش 3 پیرمرد با ریش های بلند دید  به آنها گفت من شما را نمیشناسنم ولی به گمانم گرسنه باشید بیاید داخل خانه تا چیزی بشما بدهم

    پیرمرد پرسید آیا شوهر شما خانه است؟ ؟

    زن گفت: خیر او به بیرون رفته.

    پیرمرد گفت پس ما نمی آییم .

     وقتی شوهرش آمد زن داستان را برای او گفت مرد گفت برو بگو شوهرم آمده بیایید خانه  زن رفت و گفت که شوهرم خانه است بفرمایید پیرمرد گفت که فقط یکی از ما میتواند وارد خانه شود اسم یکی عشق  یکی موفقیت و دیگری ثروت است زن رفت و داستان را برای شوهرش گفت شوهرش گفت خب ثروت را بگو داخل شود اما زن مخالفت کرد و گفت چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟ عروس خانه ک صدای آنها را میشنید گفت که عشق را دعوت کنیم. 

    زن و شوهر موافقت کردن زن رفت و گفت  کدام یک از شما عشق است او مهمان ماست  عشق بلند شد و به دنبال او موفقیت و ثروت بلند شدند زن با تعجب پرسید شما کجا؟  پیرمرد گفت هرکجا که عشق باشد موفقیت و ثروت هم به دنبال او هستند و هر 3 پیرمرد وارد خانه شدند و همه ی انها را کشتند و کلیه هایشان را دزدیدند تا درس عبرتی شود برای دیگران که دیگر 3 مرد غریبه را به خانه راه ندهند!!!

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان