خانه
2.73M

سلام علیکمـ

  • ۰۷:۳۹   ۱۳۹۳/۹/۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    زیباکده
    نازنین جون : 

    اهل ایرانم

    روزگارم بد نيست‌.

    تكه ناني دارم ، خرده هوشي‌، سر سوزن ذوقي‌.

    پدر و مادري دارم ، بهتر از برگ درخت‌.

    دوستاني ، بهتر از آب روان‌.

    و خدايي كه در اين نزديكي است‌:

    لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.

    روي آگاهي آب‌، روي قانون گياه‌.

    من مسلمانم‌.

    قبله ام يك گل سرخ‌.

    جانمازم چشمه‌، مهرم نور.

    دشت سجاده من‌.

    من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم‌.

    در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف‌.

    سنگ از پشت نمازم پيداست‌:

    همه ذرات نمازم متبلور شده است‌.

    من نمازم را وقتي مي خوانم

    كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو.

    من نمازم را پي«تكبيره الاحرام» علف مي خوانم‌،

    پي «قد قامت» موج‌.

    كعبه ام بر لب آب ،

    كعبه ام زير اقاقي هاست‌.

    كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر.

    «حجر الاسو د» من روشني باغچه است‌.


    اهل ایرانم، اما

    شهر من ایران نيست‌.

    شهر من گم شده است‌.

    من با تاب ، من با تب

    خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام‌.

    من در اين خانه به گم نامي نمناك علف نزديكم‌.

    من صداي نفس باغچه را مي شنوم‌.

    و صداي ظلمت را ، وقتي از برگي مي ريزد.

    و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت‌،

    عطسه آب از هر رخنه سنگ ،

    چكچك چلچله از سقف بهار.

    و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي‌.

    و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق‌،

    متراكم شدن ذوق پريدن در بال

    وترك خوردن خودداري روح‌.

    من صداي قدم خواهش را مي شنوم

    و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ‌،

    ضربان سحر چاه كبوترها،

    تپش قلب شب آدينه‌،

    جريان گل ميخك در فكر،

    شيهه پاك حقيقت از دور.

    من صداي وزش را مي شنوم

    و صداي ، كفش ايمان را در كوچه شوق‌.

    و صداي باران را، روي پلك تر عشق‌،

    روي موسيقي غمناك بلوغ‌،

    روي آواز انارستان ها.

    و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب‌،

    پاره پاره شدن كاغذ زيبايي‌،

    پر و خالي شدن كاسه غربت از باد.

    من به آغاز زمين نزديكم‌.

    نبض گل ها را مي گيرم‌.

    آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب‌، عادت سبز درخت‌.

    روح من در جهت تازه اشيا جاري است .



    روح من كم سال است‌.

    روح من گاهي از شوق ، سرفه اش مي گيرد.

    هر كجا برگي هست ، شور من مي شكفد.

    زندگي رسم خوشايندي است‌.

    زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ‌،

    پرشي دارد اندازه عشق‌.

    زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.

    زندگي جذبه دستي است كه مي چيند.

    زندگي نوبر انجير سياه ، كه در دهان گس تابستان است‌.

    زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره‌.

    زندگي تجربه شب پره در تاريكي است‌.

    زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.

    زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.

    زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست‌.

    خبر رفتن موشك به فضا،

    لمس تنهايي «ماه» ، فكر بوييدن گل در كره اي ديگر. 

    زندگي «مجذور» آينه است‌.

    زندگي گل به «توان» ابديت‌،

    زندگي «ضرب» زمين در ضربان دل ما،

    زندگي « هندسه» ساده و يكسان نفسهاست‌.



    هر كجا هستم ، باشم‌، آسمان مال من است‌.

    پنجره‌، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است‌.



    دیگه خودمو کامل معرفی کردم

    بازم بگم
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان