پشت قاب شيشه ي پنجره ای كه شباي منو با خود مي بره
جايي كه گذشته هام مثل تصوير از تو قابش ميگذره
پشت قاب بي نفس مثل اون پرنده كه دلش گرفته تو قفس
مثل يك حقيقت رفته به باد منو با خود ميبره مثل يه رويا توي خواب
شهر من ، من به تو مي انديشم، نه به تنهايي خويش
از پس شيشه تورا ميبينم ، كه گرفتي مرا در بر خويش
تن من پاره اي از آن تن توست و قشنگ ترين شباي پر ستاره شب توست
تهران - مرداد 1393
