خانه
329K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۳:۰۳   ۱۳۹۳/۶/۴
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    داستان زیبا برای اونهایی که عزیزشونو از دست دادند




    *


    www.sms4i.ir


    *


    مردی که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله اش را بسیار دوست می داشت.دخترک به بیماری سختی مبتلا شد.

    پدر به هر دری زد تا کودک سلامتیش را به دست بیاورد هر چه پول داشت برای درمان او خرج کرد ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد.


    پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد.با هیچ کس صحبت نمی کرد و سر کار نمی رفت.

    دوستان و آشنایان خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.




    شبی پدر رویای عجیبی دید.دید که در بهشت است و صف منظمی از فرشتگان کوچک در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکتند.

    هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز یکی روشن بود.

    مرد وقتی جلوتر رفت و دید فرشته ای که شمعش خاموش است همان دختر خودش است.

    پدر فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد از او پرسید:دلبندم چرا غمگینی؟چرا شمع تو خاموش است؟


    دخترک به پدرش گفت:بابا جان هر وقت شمع من روشن می شود اشک های تو آن را خاموش می کند

     و هر وقت تو دلتنگ می شوی من هم غمگین می شوم.


    پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود از خواب پرید.

    اشکهایش را پاک کرد انزوا را رها کرد و به زندگی عادی خود باز گشت.

    .
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان