خانه
329K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۷:۴۷   ۱۳۹۳/۶/۸
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    داستان زیبا و آموزنده سه درس از بهلول


     


     

    آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.

    شیخ احوال بهلول را پرسید; گفتند: او مردی دیوانه است.

    گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

    شیخ پیش او رفت و سلام کرد

    بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟

    عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.

    فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟

    عرض کرد: آری..

    بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟


    عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم 

    «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم

    بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ 

    در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی.

     سپس به راه خود رفت.

    مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.

    خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید

    بهلول پرسید: چه کسی هستی؟

    جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

    بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟

    عرض کرد: آری. سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. 

    پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد

    .

    بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی.


    سپس برخاست و برفت.

    مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟

    جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.

     

    باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن 

    و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟

    عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که

    از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد

    بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: 

    ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

     بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. 

    بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و 

    اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

    جنید گفت: جزاک الله خیراً!

    و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. 

    پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

     

    و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد 

    هیچ بشری [دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ....] نباشد
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان