خانه
330K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۸:۰۵   ۱۳۹۳/۶/۸
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    داستان جالب از عروسی رفتن ملا نصرالدین




    مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند .


    وقتی می خواست وارد شود،در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضنون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان.


    ملا از درب دعوت شدگان وارد شد.


    در انجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر : از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند.


    ملا طبعا از درب دو می وارد شد.



    ناگهان خود را در کوچه دید،همان جایی که وارد شده بود!!!


    این داستان حکایت زندگی ماست.


    کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم(رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود ، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم.


    روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست.


    عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است.


    اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد.


    حساب و کتاب دارد .


    اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود .


    اگر رابطه ای سود آور نباشد آن را ادامه نمی دهیم

    سخن روز : چه ستمگر است انکه از جیبش به تو می بخشد، تا از قلب تو چیزی بگیرد
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان