خانه
330K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۸:۵۴   ۱۳۹۳/۶/۱۱
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

     داستان بسیار زیبا و کوتاه بودا و زن بد


     




        


    بودا به دهی سفر کرد .


            زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.


            بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد .


            کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :


            «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید»


            بودا به کدخدا گفت :


            «یکی از دستانت را به من بده»


            کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .


            آنگاه بودا گفت :



            «حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»


            بودا لبخندی زد و پاسخ داد :


            هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده

            نیز هرزه باشند .


            بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .

            برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش
    ویرایش شده توسط mona mona در تاریخ ۱۱/۶/۱۳۹۳   ۱۸:۵۸
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان