خانه
330K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۵۳   ۱۳۹۴/۱۰/۲
    avatar
    کاربر فعال|608 |373 پست

    این داستان نیست امروز برام اتفاق افتاد سوار تاکسی شدم راننده تعریف می کرد دیروز یه خانمی رو سوار کردم که وقتی می خواست کرایه بده پول کم داشت کلی خجالت کشید گفت اقا منتظر باش برم از بانک بگیرم بیارم نمی دونستم تو کیفم پول نقد کمه گفتم برو خانم مهم نیست هی اصرار کرد من هم گفتم نمی تونم مسافرای دیگرو معطل کنم برو حلالت باشه خلاصه با شرمندگی کلی تشکر کرد رفت . بعد از ظهر همون روز یه اقایی رو سوار کردم سه تا مسیر بردمش وقتی کرایه داد حجم پول و دیدم نشمرده گفتم اقا این زیاده گفت نه امروز قدمت برام خوب بوده هر جا رفتم کارم راه افتاده این کرایه حلالت . وقتی پیاده شد پول شمردم دیدم سیصدهزار تومن داده خیلی به حکمت خدا فکر کردم اخه من همچین کار خیری نکرده بودم . یکی از مسافرا گفت: اقا کارت و دست کم نگیر تو نون دلت و خوردی درست اون خانم نیازمند نبود ولی شما عزت نفسش نگرفتی این در حد کمک به یه نیازمنده

    ویرایش شده توسط دامون در تاریخ ۲/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۵۴
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان