خانه
330K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۰۸   ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    مرد_نقاش


    مرد نقاشی در شهری کوچکی زندگی میکرد که تابلوهای بسیار زیبایی می‌کشید و به قیمت گرانی تابلوها را به فروش میرساند.
    روزی یکی از همسایگان نقاش به او گفت: با هر تابلوی نقاشی که میکشی پول زیادی می گیری آدم‌های فقیر زیادی در همسایگی ما هستند چرا به این همسایگان فقیرت کمک نمی کنی؟ از قصاب محل یاد بگیر، با آنکه وضع مالی خوبی ندارد هر روز چند قسمت گوشت را مجانی به خانواده‌های فقرا میدهد! پیر مرد نقاش گفت ولی من پولی ندارم که به کسی کمک کنم.

    همسایه مرد نقاش که نا امید شده بود با ناراحتی خانه او را ترک کرد و به بد گویی پشت سر نقاش پرداخت. پس از مدتی مرد نقاش بیمار شد ودر تنهایی و کم محلی همسایگان از دنیا رفت. طی مراسمی ساده مراسم دفن انجام شد. بعد از چند روز مردم با کمال تعجب دیدند که مرد قصاب دیگر کمکی به فقرا نمیکند! با تعجب از او علت کمک نکردنش را پرسیدند.

    قصاب گفت پیرمرد نقاش همیشه پول گوشت‌ها را به من میداد و میگفت بین فقرا تقسیم کن!

    "هرگز نمی توانیم با ظاهر کسی را قضاوت کنیم و مراقب قضاوت‌های نادرست‌مان باشیم"
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان