خانه
331K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۱۲   ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    چوپانی در مقام وزارت



    چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى‌خاست و كلید 🔑بر مى‌داشت و درب خانه پیشین خود باز مى‌كرد 🤔و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى‌گذراند.🙄 سپس از آنجا بیرون مى‌آمد و به نزد امیر مى‌رفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مى‌رود 🤔و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد😶وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‌خواند.😳 امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مى‌بینم؟»

    وزیر گفت:🙂 «هر روز بدین جا مى‌آیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»🙄🤔

    امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد😳 و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»🤔

    در آیه 5 سوره فاطر آمده است: «...فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا...»

    🔹یعنی: «زندگی دنیا شما را نفریبد.»🔹
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان