خانه
331K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۱۳   ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    بامبو


    روزي به خدا شکایت کردم که چرا من پیشرفت نمیکنم دیگر امیدي ندارم میخواهم خودکشی کنم؟
    ناگهان خدا جوابم را داد و گفت:آیا درخت بامبو وسرخس را دیده اي؟گفتم: بله دیده ام.
    خدا گفت: موقعیکه درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت نمودم.
    خیلی زود سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمین را گرفت. اما بامبو رشد نکرد... من از او قطع امید
    نکردم.
    در دومین سال سرخسها بیشتر رشد کردند اما از بامبو خبري نبود.
    در سالهاي سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردن. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. و در عرض شش ماه ارتفاعش از سرخس بالاتر
    رفت.
    آري در این مدت بامبو داشت ریشه هایش را قوي میکرد.آیا میدانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودي. در حقیقت
    ریشه هایت را مستحکم میساختی؟
    زمان تو نیز فرا خواهد رسید و تو هم پیشرفت خواهی کرد. ناامید نشو.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان