خانه
311K

بیاید با هم رمان های خوب ایرانی رو بخونیم و نقد کنیم

  • ۱۶:۵۶   ۱۳۹۳/۱۲/۴
    avatar
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    پیرو نظر راز عزیز.... باید این رو هم اضافه کرد، محمدی که اجازه نمی داد مهناز با دوستش و مادر دوستش به خرید بره اما به برادر ثریا میگه چه اشکالی داره یه دختر با دوستاش بره مسافرت؟ به نظرم این یعنی مرگ خوبه اما برای همسایه!
    یه مسئله ای که من رو توی داستان اذیت میکرد این بود که توصیف خونه. پدری مهناز برای سالهای 50 یا او ایل سالهای 60 بود، اما رفتار مهناز و محمد امروزی، اینکه محمد بلافاصله بعد از عقد کنار هم توی یه اتاق خوابیدند یا مثلا جلوی اون مادربزرگ سنتی بغل گرفتن و بوسیدن، بنظرم اون زمانها خیلی به این آداب و احترام ها اهمیت میدانند و راحت نبودند
    ویرایش شده توسط ASEMAN در تاریخ ۴/۱۲/۱۳۹۳   ۱۶:۵۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان