۱۲:۱۴ ۱۳۹۳/۹/۱۱
سلامت باشی عزیزم. خدانکنه.
نه بابا دعواش نکردم اینبار دست خودش نبود
ولی یه بار شیشه ی زردچوبه رو اورد پرت کرد شیشه شکست تمام زندگی رو زردچوبه ورداشته بود / تا اومدم به خودم بیام رفته بود روی زردچوبه ها و دوسه قدمم راه رفته بود جای پاهای کوچیکش مونده بود دور و بر