خانه
133K

بیاید با هم مجموعه های داستان کوتاه خوب رو بخونیم و نقد کنیم

  • ۱۴:۱۴   ۱۳۹۳/۹/۱
    avatar
    یک ستاره ⋆|3490 |1935 پست
    توی این شرایط تردید و بی کسی حس کردم بهاره میخواد نشون بده که دختر و پسر حتی کوچک ترین نشانه رو میخوان دلشون رو بهش ببازندو خودشون رو به سرنوشت بسپارند و منتظرن ببینن چی پیش میاد . اونا چیزی نداشتن برای باختن .
    اشاره بهاره به کت پسرانه ای که از حراجی خریده شده بود و آشنایی با پسرو خواب پسر که ربطی کوچک داشت با جایی که دختر قبلا با دوست دیگرش به آن شهربازی رفته بودند و دست تقدیر دوباره داشت او را بادوست جدیدش هدایت میکرد به همان شهربازی و عبور از حراست سخت گیر شهر بازی که کت پسرانه به دادشون رسید.
    پسر هم که انکار میکرد اما دلش میخواست رویای که دیده بود به حقیقت بپیوندد و با اینکه انکار می کرد اما با استقبال دختر از خدا خواسته خود را به سرنوشت سپرد.
    سوالی که برام هست چرا بهاره 6 سکه رو از این دو جوان گرفت؟!
    ویرایش شده توسط مرمری در تاریخ ۱/۹/۱۳۹۳   ۱۴:۱۴
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان