۱۵:۲۰ ۱۳۹۱/۱۱/۱۸
گفتم شوشو اهل گرگانه مادر شوهرم اینقدر اه و ناله کرد که مریضم .پدرت داره میمیره .برادرت تنها مونده اینجا شوهر ساده من هم از کار خیلی خیلی خوبش دست کشید رفت گرگان با برادرش کار شروع کرده من گفتم نمیام اونجا زندگی کنم ولی نمیدونم تا کی میتونم دووم بیارم