۱۰:۲۴ ۱۳۹۴/۹/۹

یادمان نیست کجا صحبت بی دردی شد
اولین بار کجا نوبت نامردی شد
یادمان نیست کجا از خودمان دور شدیم
یک شبه با کمی اندوخته مغرور شدیم
وسوسه از دل ملعون که دنیا امد
و هوس با همه ی قدرتش اینجا امد
اولین بار کجا شرم به انسان خندید
اولین سیب چگونه لب ما را بوسید
یادمان نیست کجا راه خطا پیمودیم
اولین بار کجا بنده ی شیطان بودیم
یادمان نیست کجا کاشف تزویر شدیم
کی در ابلیس خزیدیم و تکثیر شدیم
اولین حرف دروغی که شنیدیم چه بود
انچه دیدیم و انگار ندیدیم چه بود
در کجا شعله ی نورانی دل پایان یافت
و کجا خصلت ابلیس شدن جریان یافت
در صف سیب و سرابیم چه شد با این دل
همه در پشت نقابیم چه شد با این دل
دوست بودیم همه با همه ی ادمها
کم نمیکرد صفای دلمان را غمها
بین ما هیچ کسی حامل تزویر نبود
جز به حق هیچ کسی لایق تقدیر نبود
ما کجا این همه تاریکی و ویرانه کجا
ما کجا این همه رفتار وقیهانه کجا
عشق و اخلاص و محبت همه مدفون شده است
عهد و پیمان و رفاقت همه ملعون شده است
بین ما تا به خدا یک پل فانی هم نیست
اعتقاد و شرف و عشق زبانی هم نیست
کاش پیدا بشود روزنه ای سمت دعا
راهی از توبه ی ما تا به گلستان خدا
کاش کابوس زمستانی شیطان برود
کاش مخلوق خدا باز هم ادم بشود