خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
    ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما

    قامت افروخته می‌رفت و به شوخی می‌گفت
    که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما

    او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال
    خود پسندیدن او بنگر و خودرایی ما

    قتل خود را به دم تیغ محبت دیدیم
    گو عدو کور شو از حسرت بینایی ما

    جان بیاسود به یک ضربت قاتل ما را
    یعنی از عمر همین بود تن آسایی ما

    حالیا مست و خرابیم ز کیفیت عشق
    پس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما

    هر کجا جام می‌آن کودک خندان بخشد
    باده گو پاک بشو دفتر دانایی ما

    نقد دنیا به بهای لب ساقی دادیم
    تا کجا صرف شود مایهٔ عقبایی ما

    شب ما تا به قیامت نشود روز، که هست
    پردهٔ روز قیامت شب تنهایی ما

    مگرش زلف تو زنجیر نماید ور نه
    در همه شهر نگنجد دل صحرایی ما

    دل ز وصلت نتوان کند، بهل تا بکند
    سیل هجران تو بنیاد شکیبایی ما

    ناتوان چشم تو بر بست فروغی را دست
    ورنه کی خاسته مردی به توانایی ما
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان