۱۰:۲۹ ۱۳۹۴/۹/۹
شمسهی جادو
ای نفست شهریار ! شهر مرا یار شو !
سلسله را ختم کن ! سید و سالار شو !
قونیه در قونیه مست شده صوفی ام...
رقص مرا سر بده ! وارد بازار شو !
نعره بزن خویش را با منِ منصور خود !
باب بلا بسته نیست... بر در و بر دار شو !
کشته ی معذور ، نه ! زنده در این گور، نه !
موسی مجبور، نه ! عیسی ایثار شو
نیش به نوش آمده ... تیغ به جوش آمده ...
خون به خروش آمده ... دست به دستار شو !
آینه بی روم تر ... زنگی زنگار شو !
توبه به تو توبه کرد ... منکر انکار شو !
سینه ی سینین من ! ساکن تسکین من !
سوره ی یاسین من ! سوسن بسیار شو !
شمسه ی جادو توئی ! پیچه ی گیسو توئی !
جعد سر مو توئی ! طره ی طرار شو !
رودکیِ رودِ من ! بربطیِ عودِ من !
بلبلِ داوودِ من ! هدهد عطار شو !
باز ابوذر ولی ... یا سِر و یا َسر ولی ...
مالک اشتر ولی ... میثم تمّار شو !
«سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست»
ای که در این حلقه ای ، سخت گرفتار شو !
صبح شد و ظهر شد ... ظهر شد و عصر شد ...
عصر شد و شب رسید ... لحظه ی دیدار شو !