۱۰:۴۰ ۱۳۹۴/۹/۹
چایی که تو می آوری انگار شراب است
این شاعر عاشق به همان چای خراب است
من عاشقم ، چه بسوزم ، چه بسازم
عشق است که هر کار کند عین صواب است
معشوق اگر خون مرا ریخت به حق ریخت
خون ریزی معشوق از روی حساب است
تب کردن تو ، مردن من هر دو بهانه
عشق است که بین من و تو در تب و تاب است
صد بار تفال زدم و فال یکی بود
" ما را ز خیال تو چه پروای شراب است "