خانه
2.86M

شعر و شیدایی

  • ۱۳:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست
    کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست
    چکند طالب چشمت که ز جان دست نشوید
    بوی خون آید از آن مست‌ که شمشیر به دست است
    به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی
    چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است
    من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد
    که ترا پایه بلندست و مرا طالع پستست
    گفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیابان
    دست در زلف زد و گفت‌ کیت پای ببستست
    حاش لله که رهایی دلم از زلف تو بیند
    که دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شستست
    گرد آن دانهٔ خال تو سیه موی تو دامست
    دل شناسد که تنی هرگز ازین دام نجستست
    دل قاآنی ازینسان که به زلف تو گریزد
    چون برآشفته یکی رومی هندوی پرستست
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان