۱۷:۳۱ ۱۳۹۴/۱۰/۱۷
#فریـدون.مشیـری
#رُک_بگویم...از_همه_رنجیدهام!
از غریب و آشنا ترسیده ام!
با مَرام و مَعرفت بیگانهاند!
من به هَر سازی که شُد رقصیدهام!
در زمستانِ سکوتم بارها ...
با نگاهِ سردِتان لرزیدهام!
رد پای مهربانی نیست ... نیست ...!
من تمام کوچه را دیدهام!
#سالها_از_بس_که_خوشبین_بودهام!
#هر_کلاغی_را_کبوتر_دیدهام!
وزنِ احساس شما را بارها ...
با ترازوی خودم سنجیدهام!
بی خیالِ سردیِ آغوشها ...!
من به آغوش خودم چسبیدهام!
من شما را بارها و بارها ...
لا به لای هر دُعا بخشیدهام!
مقصد من تا کجای قصههاس
از تمام جادهها پرسیدهام!
میروم با واژهها سر میکنم
دامن از خاک شما برچیدهام!
من تمام گریه هایم را شبی
لا به لای گریهها خندیدهام!