۲۱:۱۸ ۱۳۹۴/۱۰/۱۷
رقص اين قافيه امشب چه زيبا شده است
داستان من و تو عين معما شده است
.
عشق دلشاد و پر از خنده ی دیروزیّت
شاعر غم زده و خسته ی حالا شده است
.
قصه ها ختم به خيرند ولی انگاری
قصه ی کهنه ی ما ختم به اينجا شده است
.
بغض چشمان مرا حضرت آدم فهميد
به زمين گفت و ببين! زلزله پيدا شده است
.
مردم کوچه و بازار به هم مي گويند:
حيف اين تازه جوان نيست که تنها شده است
.
داستان من و اين آخر کار اشعارم
گوئيا مثل "وين" نقل زبان ها شده است