۲۲:۵۴ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸
از ماضی های خیلی خیلی بعید
تا بغض استمراری
امروزنشسته ام
و فعل بی حوصلگی ام را صرف
می کنم
برای تعبیر قشنگی که تو
برای حال ساده ی دلم داری
و تو به جای تاریخ ،جغرافیاومنطق...
از هندسه ی شعر من سر در می آوری
ومن
که همیشه تو را کم آورده ام
جای خالی ات را با....
هیچ چیز نمی توانم پر کنم
دستور زبان دلم را به هم ریخته ای شناسه ی زندگی ام این روزها
اول شخص غایب است