۱۰:۴۴ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
در توبه مرا گفت ، كه برگير شرابی
ساقی تو كه خود ، بيشتر ازخلق خرابی
اين ماهی دلمرده ، درين بركه ی دلگير
جز دوری آن ماه ، نديده ست عذابی
من عارف دلتنگم ، يا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی
يکعمر ملائک همه گشتند و نديدند
درنامه ی اعمال منِ مست صوابی
ساقی، همه بخشوده ی یک گوشه چشميم
آنجاكه توباشی چه حسابی؟ چه كتابی؟