۱۸:۱۶ ۱۳۹۴/۱۰/۲۰
باز آي دلبرا که دلم بي قرار تست
وين جان بر لب آمده در انتظار تست
در دست اين خمار غمم هيچ چاره نيست
جز باده اي که در قدح غمگسار تست
ساقي بدست باش که اين مست مي پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار تست
هر سوي موج فتنه گرفته ست و زين ميان
آسايشي که هست مرا در کنار تست
سيري مباد سوخته تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه شيرين گوار تست
بي چاره دل که غارت عشقش به باد داد
اي ديده خون ببار که اين فتنه کار تست
هرگز ز دل اميد گل آوردنم نرفت
اين شاخ خشک زنده به بوي بهار تست
اي سايه صبر کن که برايد به کام دل
آن آرزو که در دل اميدوار تست.
هوشنگ_ابتهاج