۰۱:۴۴ ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
شب اگر شد باز میخوابم به آغوش شما
تا ببوسم بار دیگر لالۀ گوش شما !!
کاش خوابت بیش از اینها بود سنگین و ستُرگ!
تا بسازم بیش از اینها خویش ، مدهوشِ شما
گفته بودی در خیالِ خویش می بوسی لبم
ای بقربان شما ، هردو لبم نوش شما
گرچه می دانم نمی دانی ولی از دور هم
گفتگوها میکنم با چشم خاموش شما
کاش چون پیراهنی بودم تنِ عریان تو
تا تمام لحظه ها باشم چو تن پوش شما
عشق وقتی میشود دلتنگِ لیلی زاده ای
مینشیند چون کبوتر بر سر دوش شما
آی مردم آی مردم ، عاشقی درد بدی است
عشق قبل از فکر میدزدد همه هوش شما