۱۱:۴۰ ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
من پُرم از خاطرات وقصه های کودکی
اینکه روباهی چگونه،می فریبد زاغکی
قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
لاک پشت وتکه چوب وفکرهای اُردکی
قصه ی گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روز بارانی، کتاب خیس کُبرا طِفلکی
تیله بازی درحیاط وکوچه وفرشِ اتاق
برسرکبریت و سکه، یاکه درب تَشتکی
چای والفجر و ،سماورنفتی کنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد، استکان بی نلبکی
سکه ها و پولهایم ، ثروت آن دوره ام
جمع میشد اندک اندک، در درون قُلکی
داستان نوک طلا با مخمل و مادربزرگ
در دهی زیبا که زخمی گشته،بچه لَکلَکی
حاج زنبور عَسل