خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۸:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا

    سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا

    سینه را چون گل زدم چاک اول از بی طاقتی

    آخر از زندان تن راه فراری شد مرا

    نیکخویی پیشه کن تا از بدی ایمن شوی

    کینه از دشمن بریدم دوستداری شد مرا

    هر چراغی در ره گمگشته ای افروختم

    در شب تار عدم شمع مزاری شد مرا

    دل به داغ عشق خوش کردم گل از خارم دمید

    خو گرفتم با غم دل غمگساری شد مرا

    گوهر تنهایی از فیض جنون دارم به دست

    گوشهٔ ویرانه گنج شاهواری شد مرا

    کج نهادان راز کس باور نیاید حرف راست

    عیب خود بی پرده گفتم پرده داری شد مرا

    پیش پیکان بلا سنگ مزارم شد سپهر

    جا به صحرای عدم کردم حصاری شد مرا

    چون نسوزم شمع سان؟ کز داغ محرومی رهی

    بر جگر هر شعله آهی شراری ش
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان