۲۲:۲۲ ۱۳۹۴/۱۰/۳۰
🌹🌿🌷🌿🌻🌿🌹
همچنانیکه قناری به قفس نا چار است
سهم چشمان من از خانه فقط دیوار است
خسته ام خسته از این زندگی تکراری
مرگ میخواهم و آن نیز ز من بیزار است
نه امیری است ،اسیری است که از روی ریا
تا کمر خم شده پنداشته مردم دار است
گفت از هیچکسی غیر خداوند مترس
سگ این مزرعه هم تا که بترسی هار است
گر چه بیمار کهنسال طبیب است ولی
وای بر حال طبیبی که خودش بیمار است
چشم نرگس به شقایق نگران نیست دگر
میکشد عربده و در صدد آزار است
گفتنی های غزل را بخدا "فاضل "گفت
بعد او هر چه سرودند همه تکرار است