خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۲۲:۴۴   ۱۳۹۴/۱۰/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت
    بوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفت

    خواستم باران که بند آمد بدنبالش روم
    باد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفت

    لحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفت
    از من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفت

    رفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکست
    از دو چشم عاشقم اشک فراوانی گرفت

    خسته و تنها رهایم کرد با رنج و عذاب
    جان من را جان جانانم به آسانی گرفت

    عاقبت هرگز نفهمیدم گناه من چه بود
    از من نفرین شده امّا چه تاوانی گرفت..❤️
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان