خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۴/۱۱/۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان

    ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان

    اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم

    شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان

    مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش

    بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان

    دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت

    کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان

    رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان

    که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان

    چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید

    که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان

    عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید

    در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان


    فخرالدین عراقی
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان