۱۴:۴۶ ۱۳۹۴/۱۱/۱
در توبه مرا گفت كه برگير شرابی
ساقی تو كه خود بيشتر از خلق خرابی !
اين ماهی دلمرده در اين بركه ی دلگير
جز دوری آن ماه نديده ست عذابی
من عارف دلتنگم ، يا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی …
يک عمر ملائک همه گشتند و نديدند
در نامه ی اعمال منِ مست صوابی
ساقی! همه بخشوده ی یک گوشه چشميم
آنجا كه تو باشی چه حسابی؟ چه كتابی؟