۱۸:۲۰ ۱۳۹۴/۱۱/۱
ای مهربانترین گره ی روزگار من
غربت نشین گم شده در شام تار من
تا مرز لحظه های پر از شبهه می برد
سرمای دستهای تو از دل، قرار من
حالا که دور میشوی و دورتر عزیز
دستی تکان بده گل ایل و تبار من!
چون پنجره که نیمه گشوده ست رو به باد
پاییز ،وامدار شد از حال زار من
با اینهمه تفاوت و غم ،دوست دارمت
ای بانی طراوت سبز بهار من
مریم ناظمی