۲۲:۵۳ ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
من از دلبستگی ها تا توانستم ، ضرر دادم
گَهی سر را به دل بخشیدم و گَه دل به سر دادم
کمی آزرده از اینم که آخر دیر فهمیدم
که من ساده سر بیهودگی عمرم هدر دادم
خطر کردم و گفتم «دوستت دارم» ، چه شد آخر
تمام جان و روحم را برای یک خطر دادم
درون قصه های خود ز من یک جمله بنویسید
قضای هر نمازم را به یک غمزه نظر دادم
تمنا کردنم بیهوده اما شکر باید کرد
پر وبال خودم بشکست و او را بال و پر دادم
هنر کردم که اشعاری سرودم؟؟شک ندارم من
که من تاوان عشقم را به عنوان هنر دادم
همه گفتند که عاشق نشو ، دیوانگی کردم
من از دیوانگی در شعر های خود خبر دادم
درخت زرد پاییزم که دل اینگونه با من کرد
تمام برگ هایم ریخت تا برگ و ثمر دادم...!!!