۲۱:۱۳ ۱۳۹۴/۱۱/۱۷
ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستی
کاسه ای لبریزم و صبرو قرارم نیستی
همچو برگ از شاخسار چشم تو افتادم و
در خزان می میرم ای فصل بهارم ,نیستی
روح غمگینم جهانی را مکدر می کند
غرق در اندوهم اما غم گسارم نیستی
نامسلمان بودم و ایمان من مهر تو بود
دین و دل سوزاندی و گفتی نگارم نیستی
یوسف گمگشته ی در راه کنعانم چه سود
دل بریدی از من و چشم انتظارم نیست