۱۷:۵۲ ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
مرا از این که میبینی پریشان تر چه می خواهی؟
از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی؟
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بیا این اوج و این پروازو این باور چه می خواهی؟
مرا بیخود به باران می بری با مستیه چشمت
بیا این چشم ها این گونه های تر چه می خواهی؟
برای ادعای عشق اگر این سینه کافی نیست
بیا این تیغ و این شمشیر و این هم سر چه می خواهی؟
من آن فر هاد مسکینم که کوه از بهر تو کندم
بگو شیرین ترین رو یا بگو دیگر چه می خواهی؟
تمام این غزل با خون رگهایم نثارت باد
بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه می خواهی؟