۰۲:۰۰ ۱۳۹۴/۱۱/۲۴
سنگ شکاف می کند در هوس لقاي تو
جان پر و بال می زند در طرب هوای تو
آتش آب می شود، عقل خراب می شود
دشمن خواب می شود، دیده ی من برای تو
جامه ی صبر می درد، عقل ز خویش می رود
مردم و سنگ می خورد عشق چو اژدهای تو
بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را
جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو
آب تو چون ب جو رود، کی سخنم نکو رود
گاه دمم فرو درد از سبب حیای تو
عشق درآمد از درم، دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی توام، گفت مرا که وای تو
دیدم صعب منزلی درهم و سخت مشکلی
رفتم و مانده ام دلی کشته به دست و پای تو
مولانا